افراد عجیب از پرتال در مزرعه لبنیات

تصویری: افراد عجیب از پرتال در مزرعه لبنیات

تصویری: افراد عجیب از پرتال در مزرعه لبنیات
تصویری: Dairy Milk Chocolate Milkshake | Cadbury DAIRY MILK Shake | Oreo Cookies Milkshake | Grandpa Kitchen 2024, مارس
افراد عجیب از پرتال در مزرعه لبنیات
افراد عجیب از پرتال در مزرعه لبنیات
Anonim
افراد عجیب از پورتال مزرعه لبنیات - مزرعه ، پورتال ، بعد دیگر
افراد عجیب از پورتال مزرعه لبنیات - مزرعه ، پورتال ، بعد دیگر

این داستان به تازگی در یک پادکست صوتی در سایت ماوراءالطبیعه "هیولاهای میان ما" بیان شده است. او برای مردی به نام مارک اتفاق افتاد که در کالیفرنیا زندگی می کند و در یک مزرعه لبنی کار می کند که از والدینش به ارث برده است.

در آگوست 2019 ، مارک دیر در مزرعه کار کرد و حتی یک شب اقامت کرد. محیط اطراف آرام و آرام بود ، به جز صداهای تند حیوانات ، اما در ساعت 3:15 صبح سکوت با صداهای خفه شده انسان شکسته شد.

صداها از سوله نزدیکی حاوی یونجه می آمد. مارک نمی تواند بفهمد که دزدان یا شخص دیگری می توانند در این انبار چه کار کنند ، زیرا واقعاً هیچ چیزی برای بردن به جز خود یونجه وجود نداشت.

Image
Image

در همان زمان ، هنگامی که او بلافاصله برای کمک به گشت محلی تماس گرفت و از آنها خواست تا انبار را بررسی کنند ، هیچ اثری از حضور غریبه ها در داخل نیافتند. مارک فکر می کرد همه چیز بسیار عجیب است ، اما آن را به عنوان نمایشی از تخیل خود در اثر کار بیش از حد نوشت.

اما در شبهای بعد ، وقتی مارک نیز دیر ماند ، دوباره صداهایی را از همان انبار شنید. حالا او جرات نکرد که با گشت تماس بگیرد ، اما تصمیم گرفت همه چیز را خودش بفهمد. یک شب او به این انبار آمد و همان جا در جایی که یونجه به انبار انداخته شد ، نشست.

مارک مدتی منتظر ماند ، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و سرانجام چرت زد. ناگهان بیدار شد و بلافاصله متوجه شد که دیگر در انبار نیست. او در یک اتاق خالی کاملاً ناآشنا دراز کشیده بود و درب جلوی او بسته بود. ناگهان این در باز شد و مردی با چاقو در دست بیرون پرید.

بدون هیچ س questionsالی و بدون توقف ، این مرد با چهره ای کاملاً بی تفاوت به سمت مارک شتافت و احتمالاً قصد کشتن او را داشت. با این حال ، این مرد موفق شد مهاجم را با قدرت کنار بزند ، پس از آن با صورت روی زمین افتاد و بی حرکت ایستاد ، انگار مرده بود.

وقتی مارک با ضربه ای سبک به زمین افتاده لگد زد و می خواست بررسی کند که آیا او از خواب بیدار می شود یا نه ، حتی اتفاقات سوررئال تری رخ داد. دو در دیگر اتاق از هیچ کجا در اتاق ظاهر نشد و وقتی باز شدند ، حتی موجودات عجیب تری از آنها بیرون آمد. یکی از آنها مردی بلند قد و لاغر با سر زاغ بود ، دومی مردی با کت و شلوار سخت تجاری و با لبخندی پهن و اجباری بر لب.

Image
Image

مرد خندان مارک را از مچ دست گرفت و در آن لحظه پیراهن روی سینه اش پاره شد و تیغه های وزوز اره های مدور تعبیه شده در سینه اش نمایان بود. مارک که از دیدن آنچه وحشت کرده بود شروع به چکش زدن کرد و او توانست با اره از دست هیولا فرار کند ، پس از آن این موجود کشته شده بر روی زمین سقوط کرد ، مرده ، همانطور که مهاجم با چاقو کمی قبلتر این کار را کرده بود.

بنابراین ، در مقابل مارک اکنون فقط یک مرد بزرگ با سر کلاغ ایستاده بود و او به او حمله نکرد ، بلکه برعکس ، تکان خورد و به عقب برگشت. به محض ناپدید شدن او از در ، همه چیز در اطراف مارک ناپدید شد و او دوباره خود را درون انبار دید.

مارک بلافاصله به ساعتش نگاه کرد و معلوم شد که تنها 5 دقیقه از آمدن او به انبار گذشته است. بنابراین ، مارک تصمیم گرفت که فقط یک خواب بد می بیند.

با این حال ، هنگامی که او شروع به بررسی خود کرد ، علائم مایل به قرمز را روی مچ دست خود دید ، دقیقاً در همان نقطه ای که مرد با اره در قفسه سینه او را گرفت. انگشتانش انگار از چیزی داغ علامت هایی روی مچ های مارک داشت.

مک هنوز نمی داند در انبار چه دید و در آنجا چه بر سرش آمد. آیا او با موجوداتی از جهان های دیگر یا بیگانگان برخورد کرد یا همه اینها فقط یک توهم بود و قرمزی مچ دست به دلیل چیز دیگری بود؟

متأسفانه ، این مرد در پادکست نگفت که آیا پس از این حادثه صداهای عجیبی در انبار شنیده است یا آنها گم شده اند. در هر صورت ، داستان مارک بسیار غیرمعمول است و چیزی مشابه آن به هیچ وجه در اینترنت یافت نمی شود.

توصیه شده: