دلقک Sandown

فهرست مطالب:

تصویری: دلقک Sandown

تصویری: دلقک Sandown
تصویری: تحلیل تکنیکال DOT - Doge - Shib - SAND - ENJ 2024, مارس
دلقک Sandown
دلقک Sandown
Anonim

دلقک سندون موجودی عجیب بود که دو کودک خردسال هنگام تعطیلات در جزیره وایت انگلستان در ماه مه 1973 با او برخورد کردند. در پی صدای آژیر خطرناک عجیب ، بچه ها از روی پل رودخانه عبور کردند و با موجودی ناشناس روبرو شدند

دلقک سندون - بیگانه؟ ربات؟ شوخی ناخوشایند کسی؟ - دلقک ، موجود ، بچه ها ، دختر ، Sandown ، چوب گلف ، تماس بگیرید
دلقک سندون - بیگانه؟ ربات؟ شوخی ناخوشایند کسی؟ - دلقک ، موجود ، بچه ها ، دختر ، Sandown ، چوب گلف ، تماس بگیرید

باصطلاح دلقک از Sandown یا دلقک Sandown یا سام - دلقک Sandown شبح موجود عجیبی است که توسط دو کودک خردسال هنگام تعطیلات در نزدیکی دریاچه Common در Sandown ، Isle of Wight ، UK در سال 1973 تصادف کرد.

در کشورهای غربی ، آنها دوست دارند از دلقک ها بترسند ، ده ها فیلم ترسناک درباره آنها منتشر شده است و یکی از قاتلان سریالی آمریکایی به معنای واقعی کلمه به عنوان دلقک در مهمانی های کودکان کار می کرد. بنابراین این به دلایلی موردی است ، بسیاری آن را جعلی می نامند ، که توسط برخی جوکرها ترتیب داده شده است.

با این حال ، برخی از جزئیات نشان می دهد که این یک شوخی نبوده و این دو کودک در واقع توسط یک موجود فریب داده شده اند.

جزیره وایت در جنوب شرقی انگلستان در کانال انگلیسی ، دو مایلی ساحل همپشایر واقع شده است. گردشگران انگلیسی به دلیل آب و هوای معتدل و زیبایی طبیعی مدت هاست که به استراحت در اینجا علاقه دارند.

شهر تفریحی Sandown بهشت واقعی ساحلی محسوب می شود ، شامل یک چوب گلف معتبر برای گردشگران ثروتمند به نام Shanklin & Sandown.

در ماه مه 1973 ، حدود ساعت 4 بعد از ظهر ، دختر بچه ای هفت ساله به نام فی (نام مستعار) و دوست پسر نامش ، پسری هم سن و سال ، در حالی که والدین آنها دلسوزی می کردند ، در تپه ها و بوته های این چوب گلف پرسه می زدند. بازی

Image
Image

ناگهان بچه ها صدایی بلند مانند صدای بلند آژیر آمبولانس را شنیدند. بچه ها به این صدا بسیار علاقه داشتند و مانند موش ها به سمت لوله موش گیر رفتند. آنها از مزرعه ای عبور کردند ، از میان پرچینی متراکم عبور کردند و سپس به سمت یک چمنزار باتلاقی در مجاورت بخش متروکه فرودگاه سندون حرکت کردند.

هنگامی که آنها وارد پاکسازی دیگری شدند ، صدای وزوز "آژیر" ناگهان قطع شد. سپس فی و دوستش تصمیم گرفتند همه چیز را در اینجا خوب بررسی کنند و به زودی متوجه یک پل چوبی کوچک بر روی یک نهر باریک شدند. آنها بدون ترس به طرف دیگر رفتند.

ناگهان ، دست بزرگی در دستکش آبی با سه انگشت از زیر پل بیرون آمد و بچه ها را به آن نشان داد. بچه ها نزدیک شدند ، افسون شده و سپس یک شکل انسان نما بسیار بلند ، بیش از دو متر ، از زیر پل ظاهر شد.

حتی در آن لحظه ، بچه ها بسیار بیشتر از ترس ترسیده بودند و حتی به آن فکر هم نمی کردند. برای فرار.

"قد بلند ، بیش از 7 فوت (210 سانتیمتر) بود و گردن نداشت ، بنابراین به نظر می رسید که سرش درست روی شانه هایش نشسته بود. او یک کلاه نوک تیز پوشیده بود که در یقه قرمز یک پیراهن سبز پاره شده ادغام شده بود. بالای کلاه چیزی شبیه یک دسته سیاه رنگ گرد بود و در دو طرف کلاه دو چوب آنتن وجود داشت ، "- اینگونه بود که بچه ها بعداً این موجود را توصیف کردند.

"علامت های مثلثی روی صورت وجود داشت که در آن چشم ها باید وجود داشت ، یک مربع قهوه ای به جای بینی ، و لب های زرد و بی حرکت. همچنین بر روی گونه های سفید برفی علامت های هندسی وجود داشت و یک دسته موی قرمز روی موها می ریخت. پیشانی از زیر کلاه. حالتهای زیر موج دار بود."

این موجود سه انگشت روی پای برهنه خود و همچنین دستان خود داشت.

بچه ها تصمیم گرفتند که چیزی شبیه به دلقک نمایشگاه در جلوی آنها وجود دارد ، به ویژه از آن زمان این موجود به آنها حمله نکرده و رفتار تهاجمی نداشته است ، اما کاری را که می توان ترفند یا ترفند نامید ، انجام داده است.

Image
Image

ابتدا ، این موجود یک کتاب کوچک را از جایی بیرون آورد ، و سپس آن را از روی پل به داخل رودخانه انداخت و سپس شروع به پاشیدن در جریان کرد و به طنز طنز کتاب را از آب بیرون آورد. سپس از رودخانه بیرون پرید و یک جهش غیرممکن طولانی انجام داد و به طرز ناخوشایندی مانند یک فضانورد در سطح ماه حرکت کرد.

سپس این موجود در ساختمان مجاور ناپدید شد ، که شبیه یک سوله فلزی ساختمان بدون پنجره بود. بچه ها مدتی در این نزدیکی ایستادند و منتظر بودند تا این موجود دوباره ظاهر شود و سپس تصمیم به ترک گرفتند. اما وقتی آنها صد متر از ساختمان فاصله گرفتند ، "دلقک" بیرون پرید و حالا او در یک دست چیزی داشت که شبیه یک میکروفون با سیم بود و احتمالاً این دستگاه بود که صدای آژیر را صدا کرد که بچه ها قبلاً شنیده بودند.

صدای آژیر دوباره به صدا در آمد و حالا آنقدر بلند و ترسناک به نظر می رسید. که پسر طاقت نیاورد ، اشک ریخت و فرار کرد. سپس آژیر ساکت شد و کلون عبارت عجیب "آیا هنوز اینجا هستید؟" را در میکروفون گفت.

پسر متوقف شد ، از این سوال شگفت زده شد ، و سپس تصمیم گرفت به دوستش بازگردد. هر دوی آنها در آن لحظه تصمیم گرفتند که این موجود دشمن آنها نیست و می توانند سعی کنند با آن تفریح کنند.

سپس این موجود دوباره کتاب خود را که پس از افتادن در جریان آب خیس شده بود بیرون آورد و شروع به کشیدن چیزی با مداد کرد. او یک جمله بسیار دست و پا چلفتی نوشت ، مانند یک کودک. که برای اولین بار از حروف استفاده می کند. با این حال ، کودکان توانستند این عبارت را بخوانند. روی آن نوشته شده بود: "سلام ، من رنگارنگ هستم ، سام."

پس از آن ، این موجود بدون کمک میکروفون صحبت کرد و لبهای زرد بزرگ آن به هیچ وجه تکان نخورد. به گفته فی ، نحوه صحبت "دلقک" مانند تلاش برای صحبت با دهان بسته بود ، یعنی عجیب و غیرقابل شنیدن به نظر می رسید. با این حال ، او و دوست پسرش تصمیم گرفتند که همه اینها به خاطر نقابی بود که دلقک بر سر داشت.

سپس بچه ها از دلقک می پرسند چرا لباس هایش اینقدر پاره شده است و او پاسخ داد که لباس دیگری ندارد و این تنها لباس او است. سپس فی جرات کرد و هنوز پرسید که آیا او انسان است؟ و دلقک پاسخ داد: "نه ، من چیز عجیبی هستم."

بچه ها پرسیدند: "دقیقاً چی؟" اما دلقک دوباره مبهم جواب داد "می دانی". در گفتگوی بیشتر با بچه ها ، او اغلب به س wordsالات آنها با همان کلمات "شما می دانید" پاسخ می داد.

سپس دلقک شروع به گفتن کرد که سام نام مستعار او از کتاب است و او نام واقعی ندارد ، و سپس اعتراف کرد که دیگران مانند او بر روی زمین هستند و او می ترسد که به او حمله کنند و او را اذیت کنند. ، زیرا او در برابر آنها مقاومت نخواهد کرد.

سپس این موجود بچه ها را دعوت کرد تا وارد سوله فلزی خود شوند. در همان زمان ، معلوم شد که ورود به داخل دشوار است ، پنجره ای وجود نداشت ، اما فقط یک سوراخ کوچک در طرف آن وجود داشت ، که بچه ها به نوعی از آن عبور می کردند.

در داخل دو "طبقه" وجود داشت ، طبقه بالا با کاغذ دیواری آبی-سبز پوشانده شده بود و با یک طرح پوشانده شده بود. شبیه به صفحه ساعت شامل یک بخاری برقی و مبلمان چوبی بود. "طبقه" پایین بسیار باریک تر بود و کف آن فلزی بود.

Image
Image

در داخل ، دلقک گفت که او در اینجا زندگی می کند و انواع توت های وحشی را می خورد که عصرها جمع آوری می کند و قبل از نوشیدن آب را از رودخانه می گیرد و تصفیه می کند. او روند تصفیه را توصیف یا نشان نداد ، اما گفت که قبلاً در نوعی "اردوگاه مخفی" زندگی کرده است.

در داخل انبار ، دلقک کلاه خود را برداشت تا موهای کم قهوه ای و گوش های گرد سفیدش نمایان شود. و سپس این موجود کاری بسیار عجیب انجام داد: توت را گرفت ، آن را در گوش قرار داد و سپس سرش را به شدت جلو کشید و توت در گوش ناپدید شد و در یک حفره چشم مثلثی ظاهر شد. پس از تکرار حرکت تند و سریع با سر ، توت در ناحیه لب ها قرار گرفت و ناپدید شد.

یوفولوژیست ها معتقدند که این فرایند غیر معمول آزمایش توت برای سمیت یا چیز دیگری بود و دلقک خود می تواند یک روبات بیونیک باشد که توسط بیگانگان یا دانشمندان انسانی در آزمایشگاه مخفی ایجاد شده است.

بچه ها حدود نیم ساعت داخل سوله دلقک ماندند و سوالات مختلفی را از او پرسیدند و پاسخ های نه چندان واضحی دریافت کردند. سپس آنها تصمیم گرفتند به نزد والدین خود بروند و با دلقک خداحافظی کردند.

با بازگشت به زمین گلف ، بچه ها باغبان را ملاقات کردند و از دلقک عجیب برای او گفتند ، اما او فقط خندید و فکر کرد که آنها آن را ساخته اند. این به این دلیل بود که فی و دوستش شروع به گفتن همه چیز به والدین خود نکردند ، و تنها چند هفته بعد فی نمی توانست تحمل کند و هنوز در مورد "دلقک" از خانه آهنی به مادر و پدر گفت.

پدر فای متعجب بود که چقدر جزئیات مختلف در این "افسانه" وجود دارد ، او فهمید که دخترش قادر به اختراع همه اینها نیست. بنابراین او تصمیم گرفت با ماشین به Sandown برگردد و همه چیز را در اطراف چوب گلف جستجو کند. او همه چیز را در آنجا بررسی کرد ، اما در هیچ جایی بنایی پیدا نکرد که شبیه "خانه آهنی" دلقک باشد. و خود دلقک هم البته.

همچنین هیچ علامتی وجود نداشت که نشان دهد یک بار فلزی در یکی از علفزارها ایستاده بود و چمن هیچ جا آسیب ندیده بود. پدر فی نیز با کارکنان باشگاه گلف مصاحبه کرد و آنها چیز عجیبی ندیدند و نشنیدند.

مشخص است که متأسفانه هر دو کودک در ابتدای دهه 2000 فوت کردند و اکنون دیگر نمی توان آنها را با جزئیات مورد بازجویی قرار داد ، اما گزارش شد که تا زمان مرگ آنها ، هر دوی آنها اطمینان داشتند که واقعاً "دلقک سام" را دیده اند. "و این خیالی کودکانه نبود.

این داستان برای اولین بار در زمستان 1978 ، هنگامی که پدر فی با مجله انجمن کاوشگران بشقاب پرنده بریتانیا تماس گرفت ، برای عموم مردم شناخته شد. بعدها ، بسیاری از یوفولوژیست های انگلیسی سعی کردند این مورد را مطالعه کنند ، اما هرگز به هیچ نظریه ای نرسیدند.

توصیه شده: