برای براونی خوشمزه است

تصویری: برای براونی خوشمزه است

تصویری: برای براونی خوشمزه است
تصویری: براونی بدون شکر و کره و گلوتن فوق العاده سالم و خوشمزه |THE BEST BROWNIES EVER! NO SUGAR , NO BUTTER 2024, مارس
برای براونی خوشمزه است
برای براونی خوشمزه است
Anonim
غذای براونی - براونی
غذای براونی - براونی

من می خواهم در مورد حادثه ای که برای دوست من تامارا اتفاق افتاده برای شما بگویم. به نظر من هر پدیده ای قابل توضیح است. و اگر توضیحی وجود ندارد ، فقط به این دلیل است که ما در مورد برخی مسائل دانش کافی نداریم. یا برخی موارد غیرقابل توضیح فقط تخیلات ، افسانه ها ، حاصل تخیل هستند.

و من در زندگی ام به هیچ چیز فوق طبیعی برخورد نکردم ، فقط در سریال ها دیدم. اما دوست من اخیراً با آن برخورد کرد و من دلیلی ندارم که او را باور نکنم. تامارا همچنین یک شکاک معروف است.

تا همین اواخر ، من به خدا ، یا به شیطان ، یا به ارواح شیطانی اعتقاد نداشتم ، تا اینکه به خانه جدیدی نقل مکان کردم. قبل از او ، دو برادر در اینجا زندگی می کردند و سبک زندگی آشوبی داشتند. هر روز آنها تعطیلات دارند ، هر تعطیلات یک دوست جدید است.

تامکا ، هنگام حرکت ، بلافاصله شروع به تمیز کردن همه چیز در خانه ، شستشو و جلوه دادن به آن الهی کرد. زمان تا عصر غافل شد ، دوست من چراغ را خاموش کرد ، به رختخواب رفت و سپس شروع شد …

ابتدا ظروف آشپزخانه که هنوز از جعبه ها بیرون نیامده بود زنگ می خورد. توما به آشپزخانه رفت ، چراغ را روشن کرد - سکوت. او به اتاق بازگشت ، دراز کشید - دوباره ترک خورد و تصادف کرد. دوباره به آشپزخانه رفت. یک بشقاب هنگام افتادن از جعبه روی زمین افتاده است - قابل درک نیست. و همینطور چندین بار.

شاید فکر کنید موش ها می دوند یا گربه بازی می کند ، اما در ابتدا گربه کنار معشوقه روی تخت دراز کشیده بود و موش ها قابل مشاهده نبودند. بله ، و گربه به موش ها واکنش نشان می داد ، برای گرفتن آنها می رفت. و او ، برعکس ، خز را بلند کرد ، طولانی و با دقت به گوشه اتاق خیره شد ، و سپس ، با صدای خش خش ، فرار کرد و پشت یک صندلی پنهان شد.

Image
Image

سپس ، ناگهان ، درب ورودی شروع به باز شدن کرد. البته ممکن است یک پیش نویس وجود داشته باشد ، اما گربه ای که از پشت صندلی بیرون آمده بود و در کنار تامارا دراز کشیده بود ، دوباره فرار کرد. چرا او از یک پیش نویس می ترسد؟

صبح روز بعد تامارا با مادرش تماس گرفت. او ، با گوش دادن ، گفت: "قهوه ای شوخی می کند. به او غذا بده ، دختر ، سعی کن او را اهلی کنی. چیزی به آن بده."

تامکا فقط خروپف کرد. اما در شب های دیگر ، همه چیز دوباره تکرار شد: در باز شد ، ظروف هنوز مونتاژ نشده زنگ خوردند و از جعبه ها بیرون پریدند ، گربه خش خش کرد و مخفی شد. تامارا تصمیم گرفت که براونی ، البته ، افسانه های مادربزرگ است ، اما شوخی نمی کند؟ ما باید سعی کنیم همانطور که مادرم به من گفته است عمل کنیم ، بدتر از این نمی شود.

به براونی کوزی زنگ زدم ، شیرینی و شیرینی را در گوشه آشپزخانه گذاشتم ، شیر را در نعلبکی ریختم. ظروف هنوز شب ها تك تك می خوردند ، قوز می كردند و حتی متوقف می شدند. احتمالاً براونی متوجه شده است که دوست من یک دختر جدی است ، زندگی آشوبی ندارد ، کار می کند و به زودی ازدواج می کند.

یکبار توموچکا ، صاحب سابق خانه ، یکی از آن برادران شاداب را ملاقات کردم. ما صحبت کردیم ، و او پرسید آیا براونی به دیدار او آمده است؟ توما تعجب کرد: آیا او واقعاً آنجا بود؟ و در جواب شنیدم:

- هنوز همونطور که بود. در ابتدا من نیز آن را باور نداشتم ، فکر می کردم برادرم را از چشمان مست می بینم. بنابراین تقریبا من را خفه کرد. به همین دلیل تصمیم گرفتم این خانه را بفروشم.

پس بعد از آن به ارواح شیطانی اعتقاد نداشته باشید!

توصیه شده: