حلقه گمشده: تکامل داروین

فهرست مطالب:

تصویری: حلقه گمشده: تکامل داروین

تصویری: حلقه گمشده: تکامل داروین
تصویری: مستند اثبات نظریه ی تکامل داروین 2024, مارس
حلقه گمشده: تکامل داروین
حلقه گمشده: تکامل داروین
Anonim
حلقه مفقود شده: تکامل داروین - بلوف!
حلقه مفقود شده: تکامل داروین - بلوف!

"… من آماده هستم تا آن را با حروف بزرگ بنویسم - هیچ فسیلی وجود ندارد که بتواند به عنوان شواهد غیرقابل انکار وجود اشکال انتقالی عمل کند." همچنین می توانید از خود چارلز داروین نقل قول کنید ، که در پایان عمر نوشت: " چرا سازندهای زمین شناسی مملو از بقایای فسیلی "اشکال میانی" نیستند؟"

واقعیت دلگیر کننده

در ابتدای اکتبر ، نشریات مختلف در جهان و اینجا در روسیه با عناوین جالب منتشر شد: "دایناسورهای منقرض شده پرنده بودند" ، "یک دایناسور آماده پرواز کشف شد" … "Moskovsky Komsomolets" تحت عنوان "فوری" مقاله ای با عنوان طولانی تر منتشر کرد: "شواهدی برای ارتباط تکاملی بین دایناسورها و پرندگان مدرن یافت شده است."

Image
Image

واقعا حس؟ البته اگر این "حلقه مفقوده" بین خزندگان و پرندگان واقعاً یافت شود. به هر حال ، فکر کردن ترسناک است: آنها کمتر از 150 سال است که به دنبال او هستند. در این مدت ، شخصی قبلاً از ماه دیدن کرده ، کد ژنتیکی خود را "خوانده" ، یک اتم را تقسیم کرده و غیره و غیره. و آنها نمی توانند استخوان "گمشده" تاسف بار را در زمین بیابند ، به دلایلی آنجا وجود ندارد - فقط در ذهن دانشمندان مانند خار نشسته است.

در مقاطع مختلف ، دانشمندان بزرگوار با ناامیدی به این امر اعتراف کرده اند. در سال 1944 ، دیرینه شناس تکاملی جرج سیمپسون علناً اظهار داشت که در کمال تعجب ، همه 32 ردیف پستانداران به طور ناگهانی و کاملاً در پرونده فسیل ظاهر می شوند: قدیمی ترین و ابتدایی ترین نمایندگان هر مرتبه از قبل دارای ویژگی های اساسی این نظم هستند ، و هیچ موردی مجموعه پیوسته ای از اشکال انتقالی از یک گروه به گروه دیگر شناخته شده است.

در بیشتر موارد ، این شکاف بسیار شدید است و فاصله بسیار زیاد است به طوری که مسئله منشا دستورات همچنان حدسی و بسیار بحث برانگیز است. »در زمان ما ، یکی دیگر از داروینیست های معروف ، دیرینه شناس ارشد موزه تاریخ طبیعی بریتانیا کالین پترسون ، کتاب "تکامل" را نوشت.

وقتی از او پرسیده شد که چرا تصاویری از اشکال انتقالی را در آن قرار نداده است ، پترسون پاسخ داد: "اگر نمونه هایی از این اشکال ، فسیلی یا زنده را می دانستم ، مطمئناً آنها را در کتاب قرار می دادم … من آماده هستم این را با حروف بزرگ بنویسم - یک فسیل واحد وجود ندارد که بتواند به عنوان اثبات غیرقابل انکار وجود اشکال انتقالی عمل کند."

همچنین می توان شخص چارلز داروین را نقل کرد که در پایان عمر نوشت: "چرا سازندهای زمین شناسی مملو از بقایای فسیلی" اشکال میانی "نیست؟

بدیهی است ، هیچ شواهد زمین شناسی برای زنجیره های آلی به خوبی تعریف نشده وجود دارد. و این احتمالاً بدیهی ترین و قانع کننده ترین اعتراضی است که می توان علیه نظریه من مطرح کرد. »در اینجا داستان آمده است.

استیون گولد ، تکامل گرا و مارکسیست مشهور ، آن را چنین خلاصه کرد: "من معتقدم که ناتوانی در یافتن" بردار پیشرفت "روشن در تاریخ زندگی ، دلسردکننده ترین حقیقت پرونده فسیلی است." احتمالاً ، این دلسردی به این دلیل بود که هر از گاهی "حلقه گمشده" هنوز … پیدا می شود.

معروف ترین و رسوا ترین چنین یافته ای Archeopteryx بود - "قدیمی ترین پرنده منقرض شده از زیر کلاس دم مارمولک" ، همانطور که در TSB در مورد آن نوشته شده است. این ماده در سال 1861 در بایرن یافت شد ، درست دو سال پس از انتشار اثر چارلز داروین "منشاء گونه ها با انتخاب طبیعی".

اثر اسکلت یک مارمولک بالدار که بر روی تکه ای از تخته سنگ یافت شد ، Archeopteryx نام داشت.برای مدت طولانی او را قبیله پرندگان می دانستند ، تا اینکه در سال 1985 دو گروه از محققان به رهبری فرد هویل و لی اسپتنر دریافتند که این یک جعلی است - پرهای پرندگان مدرن به سادگی به دایناسور "چسبیده" بودند.

اختلافات در مورد اصالت هنوز ادامه دارد. در عین حال ، آنها دیگر اساسی نیستند ، زیرا طبق دیرینه شناسی مدرن ، Archeopteryx ، اگر واقعاً وجود داشته باشد ، هنوز نه یک "پیوند" ، بلکه یک شاخه بن بست از تکامل است. همچنین ، خفاش ها ، که شباهت کمی با پرندگان دارند ، به هیچ وجه به "پیوند" کشانده نمی شوند - آنها متعلق به طبقه پستانداران از طبقه خفاش ها هستند.

از طرف آنها "منشأ" نیز پوشیده از رمز و راز است - قدیمی ترین بقایای آنها ، که مربوط به 48-54 میلیون سال پیش است ، نشان می دهد که آنها بال هایی کاملاً شکل گرفته بودند و گوش داخلی (یک دستگاه پیچیدگی پیچیده بسیار پیچیده) همان ساختار را داشت. خفاش های مدرن به نظر می رسد که این موجودات از "هیچ جا" ظاهر شده اند ، زیرا توانایی های شگفت انگیز خود را "از هیچ کس نمی دانند از چه کسی" هدیه گرفته اند. "اما به احساس ما بازگردیم. بنابراین ، آیا بالاخره یک "مارمولک آماده پرواز" پیدا کرده اید؟

فیل با بال

دو هفته پیش ، دیرینه شناسان به سرپرستی پل سرنو از دانشگاه شیکاگو (ایالات متحده) بقایای یک دایناسور را در استان مندوزای آرژانتین کشف کردند که به اصطلاح کیسه هوا داشت. تا به حال ، وجود چنین "کیسه" ها پرندگان را از سایر حیوانات متمایز کرده است. واقعیت این است که پرواز در هوا نیاز به هزینه های هنگفت انرژی دارد ، به این معنی که بدن از اکسیژن بیش از حد اشباع شده است.

بنابراین ، تنفس پرندگان به روش خاصی تنظیم می شود. هر کدام دارای پنج جفت دمنده مخصوص پمپ هستند که در فضاهای بین اندام های داخلی ، زیر پوست و حتی در داخل استخوان های توخالی قرار گرفته اند. ابتدا ، هوا از داخل کیسه های عقب وارد می شود ، از آنجا وارد ریه ها می شود ، جایی که تبادل گاز انجام می شود ، سپس هوا وارد کیسه های جلویی می شود و سپس به خارج رها می شود.

در این حالت ، قسمتی از هوا به صورت دو استنشاق و دو بازدم از کل سیستم تنفسی عبور می کند. راحتی در اینجا این است که ریه ها نیازی به انقباض ندارند و تنفس را متناوب می کند - هوا از طریق آنها به طور مداوم از کیسه های عقب به جلو می رود ، گویی فن در قفسه سینه روشن شده است. پل سرنو تقریباً همان مکانیسم تنفسی را در رپتور فسیلی کشف کرد.

سرنو نام گونه جدید دایناسورها را Aerosteon ("استخوان هوا") گذاشت. این شکارچی چندین تن وزن داشت ، 10 متر طول داشت و حدود 80 میلیون سال پیش زندگی می کرد. کیسه های هوایی در قسمت جلویی سینه ، استخوان ها و احتمالاً زیر پوست پیدا شد - به طوری که آئروستئون می تواند "باد کند" و سایر شکارچیان را با ظاهر خود بترساند. آیا این "فیل" (حتی بزرگتر از یک فیل) می تواند پرواز را در آینده بیاموزد؟

سوال خنده دار است. "Moskovsky Komsomolets" و رسانه های مشابه به دلایل واضح سکوت کردند که سرنو و همکارانش قصد ایجاد این دایناسور را با پرندگان ندارند. سرنو معتقد است که کیسه های هوا عمدتا برای آزاد کردن گرمای اضافی به او خدمت می کردند ، زیرا این جانور غدد عرق نداشت و تنفس تنها راه خنک کردن آن بود. علاوه بر این ، کیسه ها باعث شده اند وزن ماستودون کمی سبک شود. آیا آروستون یک پیوند تکاملی بین مارمولک ها و پرندگان است؟

به طور جدی شک و تردید وجود دارد: آروستئون هیچ ویژگی اسکلت پرنده ، مانند یک دیواره یا یک صندوق مخصوص نداشت. علاوه بر این ، پرندگان به عنوان طبقه زودتر از این مارمولک در سرزمین آرژانتین امروز دویدند.

آخرین اظهار نظر یک دیرینه شناس یک واقعیت شگفت انگیز را تأیید می کند: در سال 1992 ، در جزیره وگا در نزدیکی قطب جنوب ، اسکلت یک اردک معمولی پیدا شد که … 70 میلیون سال قدمت دارد. یعنی ، در دوره کرتاسه ، زمانی که مارمولک ها "به یک پرنده تبدیل شده بودند" ، اردک "کواک کواک" قبلاً در آسمان شنیده شده بود. احساس با پرندگان فیل مانند ، قبل از ظهور ، قبلاً منفجر شده بود

"فیلهای پرنده" بدشانس بودند. اما ماهی در نقش اجداد ما توانست مدت زمان بیشتری را نگه دارد.در دائرclالمعارف های امروزی ، فسیل ichthyosteg هنوز گزارش شده است: "Ichthyostega جنس تترپودهای اولیه است ، حدود 365 میلیون سال پیش زندگی می کرد ، حدود 1.5 متر طول و هفت انگشت داشت. آنها اولین پیوند میانی بین ماهی و دوزیستان را نشان می دهند. " از سال 1931 ، هنگامی که بقایای ichthyosteg در گرینلند پیدا شد ، هیچ یک از تکامل گرایان شک نکردند که این "پیوند" است.

اما اخیراً ، محققان دانشگاه های اوپسالا در سوئد و مک گیل در کانادا ، با مطالعه دقیق فسیل ها ، شگفت زده شدند که در قرن گذشته ، دیرینه شناسان ، به بیان خفیف ، امکانات ماهی های فسیلی را زیبا کردند.

به طور خاص ، آنها استدلال کردند که ichthyostega مانند یک مارمولک روی زمین حرکت می کند - با تمام بدن خود خم می شود و با پنجه های خود به خود کمک می کند. در واقع ، او نمی تواند به این شکل خزید ، زیرا ستون فقرات او به هیچ وجه با این شرایط سازگار نیست. همچنین معلوم شد که در نقاشی ها ichthyostega به اشتباه تصویر شده است و ظاهر مارمولک با چهار پا را نشان می دهد.

از اسکلت ، مشخص است که او پاهای عقبی نداشت - به جای آنها دمپایی مانند پاهای مهر و موم شده بود. بنابراین ، هنگام فرود روی زمین ، ichthyostega نگون بخت به سختی می تواند حرکت کند: در یک قوس خم می شود ، سپس با تکیه بر دم خود ، قسمت جلویی بدن را بیرون می اندازد و پس از آن قسمت عقب به بالا کشیده می شود. دانشمندان مطمئن هستند که این ماهی زشت هیچ آینده "تکاملی" نداشت - جنس آن با مرگ آخرین موجود چنین به وجود خود پایان داد.

زیر میکروسکوپ

تا به امروز ، بسیاری از این "ناامیدی" در بین داروینیست ها جمع شده است. آنها باید یک واقعیت تغییر ناپذیر را بپذیرند: هیچ گونه "پیوند" انتقالی بین گونه های مختلف حیوانات در زمین وجود ندارد. و این واقعیت ، از دیدگاه آنها ، غیرقابل توضیح است. شاید فقط بدشانسی بود ، شاید روشهای جستجو ناقص باشند؟ اما این بدان معناست - بدشانس؟ استخوان های فسیلی به طور مداوم در حال پیدا شدن هستند ، 32 مرتبه از پستانداران در زمین پیدا شده اند.

اگر این اسکلت ها پیدا می شدند ، دیگران باید صید می شدند ، که متعلق به "اشکال انتقالی" بودند. این از همه عجیب تر است ، زیرا طبق نظریه تکامل ، طبیعت بصورت کورکورانه و با آزمایش و خطا آزمایش می کند و در نتیجه انتخاب طبیعی این "اشکال انتقالی" باید قابل مشاهده و نامرئی باشد.

و در اینجا - نه یک مورد. و این علیرغم این واقعیت است که با کمک تجهیزات مدرن می توانید یک سوزن در انبار کاه بیابید. درست روز دیگر ، دیرینه شناسان آمریکایی تحت رهبری ریچارد کنشت گزارش کردند که آنها قادر به پیدا کردن یک مگس فسیلی ، یا بهتر بگویم ، حتی… آثار آن

نقش بدن حشره روی گل باتلاقی سنگ شده و نقاط میکروسکوپی به جا مانده از پنجه ها در عکس کاملاً قابل مشاهده است. تجزیه و تحلیل رادیوکربن نشان داد که رد پا حداقل 310 میلیون سال قدمت دارد و داده های زمین شناسی نشان می دهد که مگس در دوره کربنیفر زمین ، یعنی 360-286 میلیون سال پیش زندگی می کرده است.

اینها قدیمی ترین رد پای حشرات هستند که تا به حال پیدا شده اند. قابل توجه است که این یافته در محل حفاری های قدیمی انجام شده است که دیرینه شناسان در نیمه اول قرن بیستم انجام داده اند. سپس دانشمندان وسایل فنی مدرن نداشتند ، بنابراین آنها مگس فسیلی را "از دست دادند". در حال حاضر جستجوها در حلقه دوم و سوم انجام می شود ، آنها در حال حاضر به دنبال اثری از پنجه حشرات هستند … اما مارمولک های پرنده و مارمولک های ماهی هنوز به چشم نمی خورند …

ظاهراً ، در نظریه تکامل ، همانطور که اکنون می گویند ، یک خطای سیستم نهفته است. بر اساس این نظریه ، رابطه تکاملی بین گونه های مختلف بر اساس شباهت قسمت های مختلف بدن - شکل دندان ها ، جمجمه ، اندام ها و غیره است. در واقع ، هم انسان و هم حیوانات مختلف - همه ما تا حدودی شبیه هم هستیم. بنابراین ، پیام این است: از آنجا که ما به طور مشابه مرتب شده ایم ، یک سر با بدن ، اندام ، دو چشم ، یک دهان و غیره داریم ، بنابراین به این معنی است که از یک جد به وجود آمده ایم. آیا منطقی است؟ کاملا.

اما در اینجا یک سوال ساده وجود دارد. مگسی که 310 میلیون سال پیش زندگی می کرد - همان مگسی که در کنکت آمریکایی نقش بسته بود چطور؟ او همچنین دارای سر با تنه است ، دو چشم ، یک دهان ، اندام ها به طور مشابه مرتب شده اند.یا از یک مورچه مدرن استفاده کنید - در ظاهر بسیار انسان گرا است ، تصادفی نیست که در کارتون ها به راحتی به تصویر انسان تبدیل می شود. سوال این است که آیا ما از نسل مورچه هستیم؟ البته که نه! برعکس ، اگر به نحوه چیدمان داخلی ما توجه کنید ، معلوم می شود که ما برای یکدیگر مانند بیگانگان هستیم.

خود داروینیست ها ادعا می کنند که ما در ابتدای نردبان تکاملی با حشرات تلاقی می کنیم. اما چگونه شد که به طور جداگانه و به موازات ما تکامل یافتند ، حشرات دارای دو ، نه سه یا چهار چشم ، یک چشم ، یک سر ، یک دهان و دو یا سه مورد بودند ، که شاید برای آنها راحت تر باشد. چرا علیرغم "بیگانه" بودن ما ، آنها از نظر مورفولوژیکی بر اساس همان الگویی که ما داریم با هم روبرو می شوند؟

بنابراین ، شباهت خارجی چیز اصلی نیست؟ و شباهت اعضای بدن در موجودات زنده یک ویژگی موروثی نیست ، بلکه فقط یک تکنیک تکراری از یک طراح خاص است ، چه کسی آن را در اشکال مختلف زندگی آزمایش کرده است؟ و در واقع چنین است.

اگر به طبیعت زنده دقت کنید ، به راحتی می بینید که شباهت ها در گونه های مختلف اینجا و آنجا پراکنده شده است ، اغلب بدون هیچ گونه ارتباط "تکاملی". این واقعاً شگفت انگیز است! در صورت تمایل ، می توان آن را "احساس" نامید. اما این چیزی نیست که رسانه های ما به آن توجه می کنند …

آرامش خدا

در حقیقت ، اکتشافات شگفت انگیز زیادی در علم در حال وقوع است که متأسفانه هرگز به صفحات اول روزنامه ها راه پیدا نمی کند. به دلایلی ، رسانه های عامه پسند بیشتر به نظریه های دور از ذهن علاقه دارند تا به واقعیتهای جهان غیرقابل درک خداوند. به عنوان مثال ، رمز و راز همان حشرات - اگر آنها بسیار کوچک هستند و مغز در آنها وجود ندارد ، ذهن از کجا می آید؟ اما آنها هنوز موفق به برقراری ارتباط با یکدیگر می شوند! معجزه نیست؟

اخیراً حشره شناسان آلمان ، استرالیا و چین گزارشی از آزمایش جالب با زنبورها منتشر کردند. اعتقاد بر این است که "رقص زنبور عسل" تنها راه ارتباطی نمادین شناخته شده در میان بی مهرگان است.

بسته به جهت و فاصله از منبع غذایی کشف شده توسط زنبور عسل ، رقص رقص آن تغییر می کند ، که به کمک آن مردم از کندو مطلع می شوند که از کجا می توانند عسل تهیه کنند. ، تا کنون بحث برانگیز بوده است.

علاوه بر این ، مشخص نیست که آیا گونه های مختلف می توانند زبان یاد بگیرند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. برای پی بردن به این موضوع ، دانشمندان آزمایشی را در چین انجام دادند و مستعمره ای مخلوط از زنبورها از گونه های مختلف آسیایی و اروپایی ایجاد کردند.

آنها می گویند: "با استفاده از فیلم های ویدئویی ، ما برای اولین بار تأیید کردیم که گویش های رقص این دو گونه تفاوت قابل توجهی دارد ، حتی اگر در یک محیط علوفه بخورند." علاوه بر این ، آنها موفق شدند دریابند که زنبورها می توانند پیامها را در "گویش" دیگران به درستی رمزگشایی کنند.

در این گزارش آمده است: "این دو گونه قادر به برقراری ارتباط با یکدیگر هستند: جمع آوری کنندگان عسل متعلق به گونه های مشابه زنبورها می توانند رقص" خویشاوندان دور "خود را رمزگشایی کرده و منبع غذایی را با موفقیت تعیین کنند." دانشمندان خاطرنشان می کنند که این اولین پیام در مورد ارتباط موفق بین دو گونه زنبورها و همچنین امکان آموزش مهارت های "زبان" حشرات است. زنبورها نه تنها می توانند "صحبت" کنند ، بلکه ریاضیدانان طبیعی نیز هستند. همین دانشمندان آزمایش دیگری را در چین انجام دادند.

دور از کندوها ، آنها چهار نوار رنگی روی زمین کشیدند و غذا را پشت آنها قرار دادند. اولین کسی که غذا پیدا کرد زنبور پیشاهنگ بود. هنگام بازگشت ، او اطلاعات را با مجموعه ای از رقص های تکان دهنده به کل گروه منتقل کرد. هیچ مکان دیدنی دیگری روی زمین وجود نداشت ، بنابراین پیشاهنگ باید نوارها را شمارش کند تا محل غذا را نشان دهد. دسته زنبورها بلافاصله به محل مشخص شده رفت.

سپس دانشمندان با حرکت بیشتر غذا ، تغییر فاصله بین نوارها و حتی جایگزینی آنها با نشانگرهای دیگر ، آزمایش را پیچیده کردند. اما این حشرات ریاضی دان را گیج نکرد - آنها با سرسختی تعداد دقیق نقاط دیدنی را پرواز کردند.محققان مطمئن شده اند که زنبورها می توانند شمارش کنند. در هر صورت ، تا چهار. و این با وجود این واقعیت است که مغز زنبور عسل بزرگتر از یک دانه شن نیست.

مردم به طور سنتی با زنبورها با احترام رفتار می کنند ، زیرا آنها سخت کوش هستند و سوسک های پوست درخت را آفات می نامند. در همین حال ، سوسک دندروکتونوس frontalis نه تنها به جنگل های کاج آسیب می رساند ، بلکه به اصطلاح در فعالیت های کشاورزی مشغول است: مزارع قارچ های خوراکی زیر پوست درختان کاشته می شوند.

به تازگی مشخص شده است که آنها از گیاهان خود با استفاده از روشهای شیمیایی آفت کش ها مراقبت می کنند ، درست مانند افرادی که در مزارع زندگی می کنند. سوسک از طریق مسیرهای پیچ در پیچ زیر پوست کاج آهسته می کند و آنها را با قارچ Entomocorticium ، که به عنوان غذا برای لاروهای خود عمل می کند ، می کارد. در همان زمان ، مواد دانه - هاگ قارچی - توسط سوسک پوست بالغ با دقت در شکاف های مخصوص (mycangia) در قسمت زیر سینه ذخیره می شود.

قارچ دیگر ، Ophiostoma ، کار "پرورش دهنده درخت" را مختل می کند ، که برای غذای لاروها مناسب نیست و نقش یک علف هرز مهاجم در مزارع سوسک را بازی می کند. قارچ علف هرز به تنهایی عمل نمی کند ، همچنین دارای حامیان همجنس است - کنه های کوچکی که از درختی به درخت دیگر حرکت می کنند و به سوسک دکل چسبیده اند.

کنه ها از قارچ Ophiostoma تغذیه می کنند و به عنوان "هزینه خدمات" به قارچ کمک می کند تا در جنگل ها گسترش یابد و وارد گالری سوسک های قارچ شود. در عین حال ، کنه های منتقل کننده قارچ ها نیز دارای فرورفتگی های خاصی بر روی بدن هستند ، شبیه مایکانژی سوسک ها.

یکی دیگر از شرکت کنندگان در این سیستم همزیستی پیچیده ، قارچ Ceratocystiopsis است که رابطه متقابل مفیدی با کنه دارد ، اما می تواند به عنوان غذا برای لارو سوسک نیز عمل کند. این تصویر پیچیده زراعی است. با بررسی محتویات میکانژی و تونل های کاشته شده با قارچ در زیر میکروسکوپ الکترونی ، علاوه بر سه نوع قارچ ذکر شده ، رشته های نازکی از اکتینوباکتری ها نیز کشف شد. مشخص شد که سوسک ها دو نوع اکتینوباکتری را در میکانگیاهای خود حمل می کنند - سفید و قرمز.

دانشمندان هنوز هدف از اکتینوباکتریای سفید را درک نکرده اند ، اما قرمزها به طور موثر رشد قارچ علف های هرز را سرکوب می کنند. یعنی چیزی جز سموم دفع آفات نیست که به سوسک ها برای مبارزه با عملکرد بالا کمک می کند. شگفت آور است که مردم به تازگی ایده استفاده از سموم دفع آفات را در کشاورزی مطرح کرده اند و اشکالات "غیر معقول" ، احتمالاً میلیون ها سال پیش ، مزارع خود را "طبق آخرین کلمه" مرتب کرده اند.

چه کسی این را به آنها آموخت؟ این در واقع یک س --ال است - بسیار جالب تر از معماهای تخیلی نظریه فرضیه تکامل. اگر از استدلال های علمی "موافق" و "مخالف" تکامل خارج شویم و از بیرون به این بحث طولانی مدت نگاه کنیم ، واضح است: حلقه گمشده »- این اصلاً مشکل دیرینه شناسی نیست ، بلکه ذهن خاصی است که واقعاً چیزی ندارند ، یعنی اطمینان کامل از اینکه خدا وجود ندارد.

به همین دلیل است که با تناوب عجیب و غریب ، عناوین "دلگرم کننده" در رسانه ها ظاهر می شود: "حلقه گمشده پیدا شده است …" به نظر می رسد یک طلسم شامی است. مهم نیست که چقدر این مانترا را تکرار می کنید ، البته هیچ چیزی در خلقت خدا تغییر نخواهد کرد. اما این بر آگاهی مردم تأثیر می گذارد ، آرامش می بخشد: از آنجا که تکامل وجود داشت ، دیگر نیازی به فکر کردن درباره جایگاه خود در این جهان و پاسخ به خالق نیست.

توصیه شده: