چرا نئاندرتال ها از بین رفتند؟

تصویری: چرا نئاندرتال ها از بین رفتند؟

تصویری: چرا نئاندرتال ها از بین رفتند؟
تصویری: پادکست ۱۳ - نئاندرتال‌ها و انسان‌تبار دنیسووا (آرش) 2024, مارس
چرا نئاندرتال ها از بین رفتند؟
چرا نئاندرتال ها از بین رفتند؟
Anonim
تصویر
تصویر

اولین نسل کشی روی زمین 30 هزار سال پیش رخ داد

30 هزار سال پیش ، یک فاجعه جهانی در سیاره ما رخ داد. تمام بشریت نابود شده است. او توسط یک شهاب سنگ عظیم ، نه توسط یخبندان ، نه توسط بیماری و نه توسط حیوانات وحشی کشته نشد. ما انسانها آن را نابود کردیم. شمارش معکوس پدیده هایی که امروزه ما آن را کلمه نسل کشی می نامیم دقیقاً 30 هزار سال پیش آغاز شد. سپس homo sapiens با افرادی کاملاً مستقل ، خاص و از نظر بیولوژیکی متفاوت روبرو شد و آنها را نابود کرد تا بتواند راه خود را در این سیاره باز کند.

دیرینه شناسی ، علم موجودات باستانی که زمانی روی زمین ساکن بودند ، همیشه یک شغل صلح آمیز و دانشگاهی بوده است. اما امروزه واقعا شور و شوق های شکسپیری در آن بیداد می کند. دو گروه از محققان تا پای جان مبارزه می کنند. آنها به هیچ وجه نمی توانند در گذشته ما ، در گذشته زمین ، موجودات عجیب و غریبی را که نیم میلیون سال در آن ساکن بوده اند و عملاً بدون ردیابی ناپدید شده اند ، بنویسند.

این افراد معمولاً نئاندرتال نامیده می شوند. صدها هزار سال آنها در اروپا ساکن بودند ، در اینجا آنها شکل گرفتند ، اینجا سرزمین مادری آنها بود ، که آنها بسیار مایل به ترک آن نبودند. در ظاهر آنها ویژگی هایی وجود داشت که ما امروزه به طور عادی از آنها به عنوان ابتدایی یاد می کنیم: یک چانه در قسمت پشتی و برجستگی های بزرگ ابرو ، فک های بسیار بزرگ. اما سر آنها بزرگتر از سر ما بود ، زیرا دارای مغز بسیار بزرگتری بود. چرا آنها به او نیاز داشتند ، چنین دستگاه تفکر قدرتمندی ، ما حتی امروز نمی دانیم.

میانگین قد مردان 1.65 متر ، زنان 10 سانتی متر کوتاه تر بود. اما در همان زمان ، نئاندرتال ها واقعاً بچه های سرسختی بودند. وزن مردان حدود 90 کیلوگرم بود ، این یک لخته واقعی از ماهیچه ها بود. دست ها و پاهای آنها تا حدودی متفاوت چیده شده بود: ساعد و پاهای آنها کوتاه تر بود. غیرمعمول ترین جزئیات ظاهر آنها بینی بود: پهن و در عین حال قوزدار ، در حالی که بالا بود. با چنین بینی ، یک نئاندرتال می تواند بدون ترس از سرماخوردگی در سردترین هوا نفس بکشد. چهره او باید تصور غرورآمیز و ترسناکی ایجاد می کرد.

همه آنچه ما می دانیم نشان می دهد که نئاندرتال ها افرادی بودند ، بشریت به معنای کامل کلمه ، که فرهنگ خاص خود را ایجاد کردند که آنها را از دنیای دیگر انسان ها و از حیوانات متمایز می کرد. آنها آتش را می شناختند ، ابزارهای سنگی می ساختند. علاوه بر این ، تکنیک پردازش سنگ آنها شبیه روش مورد استفاده اجداد ما ، نمایندگان جنس Homo sapiens نیست. این بدان معناست که ما و آنها مهارت ها و دانش ما را از منابع مختلف گرفته ایم. نئاندرتال ها با سفر به جهان ، گاهی اوقات از اروپا به خاورمیانه ، به فلسطین نفوذ می کردند ، در محل خود ابزار نمی ساختند ، اما صدها کیلومتر سنگ هایی را که توسط برخی از صنعتگران در سرزمین دور خود پردازش شده بود ، حمل می کردند.

40 هزار سال پیش ، نئاندرتال ها شروع به دفن مردگان خود کردند. هیچ سلف یا خویشاوند انسانی این کار را نکردند - فقط ما و نئاندرتال ها. در همان زمان ، آنها جواهرات بدوی را بدست آوردند: آویزهایی که از دندان حیوانات ساخته شده بودند. در تاریخ زمین ، فقط انسان ها و نئاندرتال ها می دانستند که جواهرات چیست.

نوع دوستی و احترام به بزرگان برای آنها بیگانه نبود. در بین بقایای نئاندرتال ها ، اسکلت یک مرد 50 ساله پیدا شد ؛ طبق معیارهای آن زمان ، او مردی بسیار پیر بود. او حتی یک دندان هم نداشت. او تنها در صورتی می توانست غذا بخورد که یکی از نزدیکانش برایش غذا بجوید و در نتیجه به یکی از اعضای محترم و دلسوز قبیله غذا بدهد.

معلوم نیست که آنها بلد بودند چگونه صحبت کنند. ساختار آسمان آنها به گونه ای است که می تواند به نئاندرتال ها این امکان را بدهد که بر گفتار مسلط شوند.

Image
Image

آنها شکارچی متولد شده و گروهی با هم شکار می کردند. رژیم آنها نسبتاً یکنواخت بود. ظاهراً آنها در حال جمع آوری ریشه و میوه بودند. اما بیشتر آنها گوشت می خوردند. در مکانهای نئاندرتالها ، آنها عمدتاً استخوانهای شکار شده با دقت خرد شده و آسیاب شده را پیدا می کنند. و همچنین - به همان ترتیب استخوانهای Cro -Magnons ، یعنی اجداد افراد مدرن "پردازش" شده اند. و در مکانهای Cro-Magnons ، استخوانهای خرد شده نئاندرتالها به همین ترتیب پیدا شد.

نئاندرتال ها و انسان ها حدود 40 هزار سال پیش شروع به شکار یکدیگر و بلعیدن اجساد دشمنان شکست خورده کردند. سپس اولین نمایندگان نژاد ما در اروپا ظاهر شدند ، فرمانروایی نئاندرتال ها. همزیستی دو نوع انسان در یک قلمرو برای 10 هزار سال ادامه داشت. حدود 30 هزار سال پیش ، آخرین نمایندگان این قبیله در جنوب اسپانیا ، در منطقه جبل الطارق ، در پیرنه و کوههای دالماتیا جمع شدند. سپس نئاندرتال ها بدون ردیابی ناپدید شدند. و ما ماندیم.

برای چندین دهه ، از سال 1856 ، هنگامی که بقایای این موجودات برای اولین بار در دره نئاندرتال در آلمان پیدا شد ، دانشمندان با آرامش واقعیت این ناپدید شدن را توضیح دادند. مطابق با اصول داروینیسم ، نئاندرتال ها نزدیک ترین خویشاوندان و پیشینیان بشر اعلام شدند. در کتابهای درسی مدرسه و در نمایشگاه های موزه ، در ردیف انسان های قبیله ای که پیروزمندانه از میمون به مرد دیگر می رفتند ، یک مرد نئاندرتال موی پر مو با فک افسرده و با نیزه ای سنگین بر شانه ، درست پشت سر ما ، افراد مدرن ، به تصویر کشیده شد. اعتقاد بر این بود که در برخی مراحل نئاندرتال ها به آرامی به انسان های امروزی تبدیل شدند و کسانی که تکامل نیافته اند به همان اندازه در نتیجه انتخاب طبیعی و رقابت بین گونه های کامل و ابتدایی ناپدید شدند.

در میان محققان "از نظر سیاسی درست" ، قبلاً پیشنهاد شده است که نئاندرتال ها به سادگی توسط اجداد مردم مدرن جذب شده اند. این فرضیه ها بر اساس یافته های جمجمه کودکان نئاندرتال بوده است که در آن برخی از ویژگی های انسان های امروزی قابل مشاهده است. سرسخت ترین مدافع این دیدگاه ، کاشف پرتغالی João Zilao است که چنین جمجمه هایی را در غار لاگار ولهو در پرتغال کشف کرد. جمجمه های عجیب مشابهی در غار Sainte-Cesar در فرانسه ، کرواسی و خاورمیانه یافت شده است.

این بمب پس از آنکه محققان دانشگاه مونیخ بقایای اولین مرد نئاندرتال را تجزیه و تحلیل کردند ، در سال 1856 در 1997 در دانشگاه مونیخ پیدا شد. عمر این یافته 50 هزار سال است. مطالعه بر روی 328 زنجیره نوکلئوتیدی شناسایی شده ، سوانته پابو ، دیرینه شناس را به یک نتیجه احساسی رساند: تفاوت ژن ها بین نئاندرتال ها و انسان های امروزی بسیار بزرگتر از آن است که به عنوان خویشاوند شناخته شوند. این داده ها در سال 1999 با مطالعات مشابه بقایای یافت شده در قفقاز ، گرجستان پشتیبانی شد. احساس جدیدی از دانشگاه زوریخ به وجود آمد. در آنجا ، ماریسیا پونس دی لئون اسپانیایی و کریستوف زولیکوفر سوئیسی جمجمه یک مرد دو ساله نئاندرتال و یک مرد کوچک Cro-Magnon ، یعنی یک مرد مدرن را مقایسه کردند. نتیجه گیری بدون ابهام بود: استخوان های جمجمه کودکان این دو گونه به روش های کاملاً متفاوتی تشکیل شده است ، که نشان دهنده تفاوت اساسی در مجموعه ژنی هر دو نژاد است.

بر اساس این داده ها ، تعدادی از محققان در ایالات متحده و اروپا به این نتیجه رسیدند که نئاندرتال ها نه نیاکان و نه اقوام انسان های امروزی بوده اند. آنها دو گونه بیولوژیکی متفاوت بودند که از شاخه های مختلف هومینیدهای باستانی نشأت می گرفتند. با توجه به قوانین گونه ها ، آنها نمی توانند مخلوط کرده و فرزندان معمولی بدهند. بنابراین نئاندرتال ها نوعی خاص از موجودات هوشمند بودند که در سیر تکامل حیات بر روی زمین ایجاد شدند.آنها بشریت خاصی بودند که به طور مستقل فرهنگ خود را بنا نهادند و توسط نیاکان ما در مبارزه برای مکانی در زیر نور خورشید نابود شدند.

کسانی که به چنین نتایجی رسیدند همچنین توضیحی برای "انفجار" در تمدن نئاندرتال ها یافتند ، که در لحظه برخورد با اجداد مردم مدرن رخ داد. هم رسم دفن مردگان و هم داشتن جواهرات چیزی بیشتر از وام گرفتن از فرهنگ توسعه یافته پیشینیان ما در کرومانگن نیست.

برای حامیان سنت "سیاسی درست" ، این یک شوک بود. به جای مسیر روشن و حتی داروینی بشر از میمون به انسان ، به ارتفاعات تمدن مدرن ، تصویر دیگری ظاهر شد. تکامل معلوم شد که می تواند چندین علوم انسانی مختلف را به وجود آورد ، و مستقیم بیولوژیکی داروینی از بین رفت. تاج خلقت ، homo sapiens ، سیاره را در نتیجه جذب صلح آمیز برادران جوان تر توسعه نیافته ، بلکه فقط از طریق تجاوز و جنگ ، از بین بردن افراد دیگر ، با فرهنگ ، تصاحب کرد.

من موفق شدم با یکی از طرفداران رویکرد جدید در مطالعه نئاندرتال ها در مورد این مشکل ملاقات و صحبت کنم. ژان ژاک یوبلن استاد دانشگاه بوردو و محقق برجسته در انستیتوی Sians Po در پاریس ، نویسنده کتابهای معروف در مورد منشاء انسان است.

- چرا ایده انسانیت دیگری بر روی کره زمین برای بسیاری از دانشمندان تکان دهنده بود؟

- سالها تصور می شد که مرد با حرف بزرگ مترادف مفهوم فرهنگ است. تنظیم کاملی بود اما در نتیجه کاوشها مشخص شد که نئاندرتالها اصلاً نیمه انسانهای اولیه و نیمه جانوران نیستند. آنها فرهنگ خاص خود را داشتند. و در همان لحظه ، محققان مختلف با قلاب یا کلاهبردار سعی کردند نئاندرتال ها را در خانواده Homo sapiens قرار دهند ، به هر طریقی نشان دهند که این فقط یک نوع انسان مدرن است. برای من ، این نشان دهنده حیات مفهومی است که در دهه 30 قرن گذشته توسط دیرینه شناس و یسوعی پیر پیرهلارد دو شاردن ایجاد شد ، که معتقد بود انسانیت ما تنها و تنها ، اوج تکامل است.

- چه چیزی مانع از پذیرش ایده وجود بشریت دیگر با فرهنگ خاص خود ، متفاوت از فرهنگ ما می شود؟ چرا ایده "بشریت دوم" گاهی اوقات سرخپوش نژادپرست نامیده می شود؟

- از زمان جنگ جهانی دوم ، انسان شناسان در تلاش هستند تا ثابت کنند که همه مردم ، از جمله نئاندرتال ها ، یکسان هستند. به نظر می رسد آنها در حال تلاش برای جبران گناهان دانشمندانی هستند که آموزه های آنها در مورد وجود نژادهای مختلف توسط ایدئولوژی نازی مورد استفاده قرار گرفته است. همین منطق و حتی سندرم زشت پسااستعماری باعث می شود که برخی از کارشناسان وجود آدم خواری را در نئاندرتال ها و در اجداد ما ، کرو مگنون ها انکار کنند. چنین اسطوره ای در مورد وحشی مهربان وجود دارد. به نظر می رسد این ایده که در فرایند تکامل ، گونه ای ، پیشرفته تر ، گونه دیگری را برای تصرف در زمین نابود کرده است ، احیاگر مفاهیم نژادپرستانه از سوی دانشمندان باشد.

امروزه این ادعا که فرهنگ نئاندرتال ها با فرهنگ اجداد ما متفاوت است ، ابتدایی تر است ، آنها بسیاری از دستاوردها و مهارت های فنی را از Cro-Magnons وام گرفته اند ، برای مردم شناسان یک تابو واقعی است. این همان تشخیص علنی آنها به عنوان موجودات توسعه نیافته است. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم ، نئاندرتال ها متفاوت بودند و از تکنیک پردازش سنگ استفاده می کردند که کاملاً متفاوت از روش کرو مگنون بود.

برخی از مورخان حتی ادعا می کنند که نئاندرتال ها به طور مستقل فرهنگی مشابه Cro-Magnon ایجاد کرده اند. و آنها این کار را اندکی قبل از ورود اجداد ما به اروپا ، یا بلافاصله پس از حمله انجام دادند. در همین حال ، برای 400 هزار سال ، هر دو نوع انسان کاملاً مستقل توسعه یافتند. در این مدت ، نئاندرتال ها فرهنگ خاص خود را ایجاد کردند که ما آن را موستری می نامیم و در عین حال ، به عنوان مثال ، نمی دانستند تزئین چیست.اما بلافاصله پس از ورود Cro-Magnons ، نئاندرتال ها ناگهان شروع به استفاده از گردنبندهای ساخته شده از دندان حیوانات ، آویز و اشیاء حکاکی شده کردند. دقیقاً مشابه مواردی که Cro-Magnons استفاده می کرد. منطقی ترین و طبیعی ترین توضیح برای این امر ، استقراض است.

- نظر شما چیست - نیاکان ما واقعاً نئاندرتال ها را نابود کردند؟

- فکر کنم کمی پیچیده تر بود. داده های باستان شناسی نشان می دهد که کرو مگنون ها و نئاندرتال ها مدت ها در اروپا در کنار هم زندگی می کردند. فقط هر گروه قلمرو شکار خود را اشغال کرد و از مرزهای خارجی عبور نکرد. اما مردم می دانستند چگونه نه تنها گوشت بخورند و بنابراین از زمین خود به نحو احسن استفاده می کنند. اما شکارچیان نئاندرتال ، مردان ، در جستجوی شکار ، مجبور شدند به دور از اردوگاه ها بروند. وقتی برگشتند ، اردوگاه های خود را خراب و اشغال شده توسط تازه واردان دیدند.

- چه چیزی می تواند به نیاکان ما در مبارزه با رقبای قوی تر و تقریباً هوشمند کمک کند؟

- به احتمال زیاد ، افراد از مزیت ارتباط برخوردار بودند. آنها می توانند بین خود به توافق برسند ، اقدامات گروه های فردی را در برابر یک دشمن مشترک هماهنگ کنند. نئاندرتال ها بیشتر گوشه گیر بودند و ظاهراً تمایلی به تماس با نوع خود نداشتند.

- آیا فکر می کنید فرهنگ ما از نئاندرتال ها چیزی نگرفته است؟

- از نظر مادی ، عملاً هیچ چیزی وجود ندارد که اثری از خود بر جای بگذارد. اما چه کسی می داند که آیا آنها می توانند آنچه نئاندرتال ها ، اسیران یا مهمانان ، در برابر آتش سوزی به رقبای خوش شانس خود می گفتند ، بگویند؟ و در باورها یا افسانه های مردمان کنونی کره زمین از این امر چه باقی مانده است؟

توصیه شده: