2024 نویسنده: Adelina Croftoon | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 02:09
ما دائماً داستان هایی از حوادث غیر معمول را از خوانندگان خود دریافت می کنیم. همچنین می توانید داستان خود را از طریق ارسال کنید فرم انتقادات و پیشنهادات و در سایت منتشر خواهد شد.
من با دو ماهی غول پیکر در خلیج کارنلیان در کریمه ، کوکتبل آشنا شدم
من ، بودروف ویکتور الکسویچ ، در آن زمان دانشجوی سال 4 در موسسه حمل و نقل آب لنینگراد ، در سال 1978 در خلیج Serdolikovaya زیر آب شکار می کردم. کوکتبل. تفنگ ، پنوماتیک ، قدیمی ، سبز ، شوروی ، به شکل یک لوله بلند با دسته. هارپون
خلیج کارنلیان در کریمه
دمای آب در خلیج فقط به علاوه 13-15 درجه سانتیگراد بود. من فقط در صندلی شنا بودم. اوت من هیچ هیولایی یا هیولایی ندیده ام. غواصی با ماسک همراه با اسنورکل بیشتر با لوله شنا می کرد و به پایین نگاه می کرد.
با بی میلی به آب رفتم و از سرما می لرزیدم. در فاصله 10-15 متر از ساحل ، مقابل فرود از کوه به سمت خلیج Serdolikovaya ، درست در زیر من در عمق 1-1.5 متر ، دو ماهی به آرامی شنا می کردند. قد من 182 سانتی متر است و طول ماهی حدود 2 متر است. فلس ها 3-4 سانتی متر قطر دارند.
از بالا ، ضخامت بدن حدود 28-30 سانتی متر بود. ارتفاع بدن ماهی حدود 35-40 سانتی متر بود. چشم ها بزرگ ، بی بیان ، خونسرد ، قطر 5-7 سانتی متر بود. به طور کلی ، ماهی شبیه شاه ماهی عظیم الجثه ، نقره ای ، با پشتی تیره بود. بینی نوک تیز است. شبیه کفال نیست.
فکر می کردم اگر چنگال ضعیف من ترازو را سوراخ کند ، چنین ماهی مرا به هر کجا که می خواهد می برد. و سپس شاید او نیز گاز می گیرد. ماهی که به آرامی شنا می کرد ، با آرامش به من نگاه می کرد ، فقط با چشمانی کدر و لعابدار با مردمک های تیره ، بدون هیچ گونه عکس العملی ، و با آرامش به حرکت خود ادامه می داد ، مانند دو زیردریایی عمود بر ساحل ، در موازات یکدیگر.
وحشتناک بود. به آرامی به ساحل برگشتم ، از آب بیرون آمدم ، لباس پوشیدم و رفتم. هیچ کس من را باور نمی کند.
سپس در مورد این که کیست و از متخصصان چشم در نزدیکترین ایستگاه دریایی کریمه ، در همه آکواریوم ها و موزه ها ، تا بارسلونا (اسپانیا) ، پرسیدم ، اما هیچ کس چیزی به من نگفت.
من حتی چنین ماهی را در تصاویر در آکواریوم ، بزرگترین در اروپا در بارسلون ، پیدا نکرده ام. و اینکه آنها چه کسانی بودند ، مانند دو زیردریایی ، هنوز نمی دانم. و هیچ کس نمی داند.
با احترام ، ویکتور بودروف
توپ سفید از آسمان
سلام. من به طور اتفاقی شاهد عینی یک پدیده غیرمعمول بودم. در شبه جزیره کوپیلوو در تولیاتی گوشه ای فوق العاده با ساحلی در مقابل کوههای ژیگولی وجود دارد. من در تابستان از بازدیدکنندگان مکرر آنجا هستم ، زیرا خانه من در چند صد متری آن قرار دارد. چیز خاصی نیست. شش هکتار معمول.
بنابراین در اینجا دروغ می گویم ، آفتاب می گیرم و به آسمان نگاه می کنم فکر می کنم چقدر جالب خواهد بود اگر یک بشقاب پرنده جلوی چشم همه پرواز کند. دوربینم را هم در دست دارم.
و سپس می بینم که یک توپ کاملاً سفید از آسمان در حال سقوط است. او فقط کوچک به نظر می رسید ، زیرا بیش از یک کیلومتر با آن فاصله داشت. من دقیقاً نمی دانم فاصله این مکان از کوپیلوو تا کوه های ژیگولی چقدر است.
عکس از نویسنده
توپ نزدیک به ساحل مقابل فرو رفت. در حالی که او در حال پایین آمدن بود ، من با عجله دوربین را روشن کردم و لحظه ای را که او روی آب نشست ، از دست دادم. در آن لحظه ، من او را از دست دادم و با حداکثر زوم اپتیکال ، از سایت ادعایی splashdown عکس گرفتم. در خانه با بزرگنمایی حتی بیشتر به نظر می رسیدم.
آن چیست؟ یک توپ سفید بر روی موجی که از آن نوعی تابش بنفش از کنار آن خارج می شود.
این اتفاق در پایان جولای 2016 رخ داد. حوالی ساعت 17 بعد از ظهر. توپ نه به صورت عمودی به سمت پایین ، بلکه با زاویه 70 درجه از آسمان سقوط کرد.
از غرب به شرق در امتداد ولگا. در عکس ، ساحل مقابل بسیار نزدیک است ، اما این به دلیل بزرگنمایی 26 اینچ یا بیشتر است.
یک عکس عجیب دیگر دارم. در خیابان نزدیک بشکه ای که هیزم در حال سوختن بود نشسته بودم و همسرم از من عکس گرفت. یک توپ پشت سرم بود.
عکس از نویسنده
نویسنده: ایگور
همچنین بخوانید:
رویای نبوی و زنبورها. داستانی از خواننده م
"ملاقاتهای من با موجوداتی از جهان ظریف". داستانی از خواننده ما
"تلاش ناموفق برای ربودن من." داستانی از خواننده ما
ویولن روی دیوار
من نیاز به خرید یک گیتار داشتم ، آگهی ارزان تری پیدا کردم ، به فروشنده برگشتم و نفس کشیدم - معلوم شد او فردی است که ابزارهای موسیقی را جمع آوری می کند ، و ترمیم و فروش دست دوم - برای او این است که آبجو بنوشید.
ویولن روی دیوار مورد علاقه من بود - به وضوح یک ساز منحصر به فرد از استادان. اما او اجازه نداد به او نزدیک شود. با وجود این واقعیت که او حتی یوکول و آکاردئون اصلی از زمان هیتلر را در مجموعه خود داشت ، من هنوز به این ویولن روی دیوار زنجیر شده بودم.
او چه استاد را مجسمه کرده است؟ تاریخ تولیدش چنده؟ چگونه می توانید نگاه دقیق تری داشته باشید؟
- نه - صاحب هر گونه تلاش برای نزدیک شدن به ساز را متوقف کرد ، اگرچه او به وضوح دید که من بسیار علاقه مند هستم.
ما در مورد گیتار بحث کردیم ، از بین چندین گزینه انتخاب کردیم. صدا درخشان است ، حتی در "خط". من پول پرداخت کردم ، گیتارم را در یک جعبه آماده قرار دادم (او از آمادگی من قدردانی کرد) ، و من را به سمت آسانسور برد.
و سپس می گوید:
حیف است که بعد از تاریکی و جوان مردی به سراغ من نیامدی.
- چرا؟
- ویولن ، که به شدت به آن علاقه دارید ، می نوازد. خودش. ملودی های شگفت انگیز ، من به شما می گویم! آرام و فوق العاده ملودیک. بنابراین ، آن را به دیوار من آویزان می کند - برای طنین بهتر صدا. اما به طور مختصر. دو ساعت ، نه بیشتر ، و بعد از تاریکی هوا. من حتی نمی دانم این پدیده با چه چیزی مرتبط است - من مدتها و تمام وقت این ویولن را در حدس های نامفهوم مطالعه می کردم. اوه ، حیف که بعد از تاریکی نیامدی - این آهنگ شهد را می شنیدی….
درهای آسانسور بسته شد و من به دنبال کارم رفتم.
بعد از مدتی ، بدون اخطار ، نزد این استاد رفتم ، با ماشین رفتم و خرید یادداشت از او ضرری نخواهد داشت.
یک زن بازنشسته با من ملاقات کرد. کاملا صمیمانه و بدون سرزنش بله ، آنها می گویند ، شوهرش مدت ها مشغول مرمت سازهای مختلف بوده و مجموعه را نگه داشته است …
- منظورت چیه … رهبری؟
- و او 25 سال پیش درگذشت.
من به راهرو نگاه کردم و ویولن را روی دیوار ندیدم.
- ویولن بود؟
- از کجا می دانی؟ بله ، همانطور که او خواسته بود او را با او دفن کردیم. آیا شما شاگرد او هستید؟
من مجبور بودم دروغ بگویم که بله ، این کاملاً غیرقابل درک نخواهد بود. سپس پرسیدم آیا شما گیتار دارید؟
او گفت که بله ، اگرچه هیچ کس به جز نوه ها و دوستانشان به آنها علاقه ای ندارد ، اما آنها از همسرش در گنجه باقی ماندند. او از من دعوت کرد تا نگاه کنم ، و به وضوح به خرید من اشاره کرد. بازنشستگان ، من درک می کنم.
در جایی که گیتار را بردم ، پولی وجود داشت که من برای آن پرداختم - دست نخورده و حتی تا حدودی گرد و غبار.
من گفتم متاسفم ، مسائل فوری در انتظار است ، اگرچه بیوه شرمندگی خود را از پول و از دست دادن گیتار از یک آپارتمان بسته پنهان نمی کند.
همانطور که فهمیدید ، من حتی در حافظه پنهان گوگل نتوانستم یک شماره تلفن یا تبلیغ در اینترنت پیدا کنم. پس این چی بود؟
از طرف دیگر ، احتمالاً می خواهید من داستان شنیدن ناله ویولن از گیتارم را در شب به پایان برسانم؟ نه ، ابزاری به عنوان ابزار. من رشته ها را بیش از حد محکم کردم ، میله های تنظیم کننده را به ذهن آوردم ، ریزترک های روغن کاری شده و خالی از سکنه. برانچ و برانچ روی آن. هیچ چیزی.
اما چی بود؟
توصیه شده:
هشدار از طرف قهوه ای ، بازگشت به مکانی ناآشنا و رویایی عجیب. داستانهایی از خوانندگان ما
ما دائماً داستان هایی از حوادث غیر معمول را از خوانندگان خود دریافت می کنیم. همچنین می توانید داستان خود را از طریق فرم بازخورد ارسال کنید و در سایت منتشر می شود. [آگهی] هشدارهای براونی این اتفاق در سال 1990 رخ داد ، جایی در زمستان. من 31 ساله بودم. در آن زمان ، من به عنوان معلم در خانه کودکان کار می کردم (بچه ها تا 3-4 سال در آنجا بودند). ما شیفت ، شبانه روز ، دو روز در خانه کار می کردیم. شیفت معمولاً با همان افراد انجام می شد. در خانه نوزاد فقط 4 گروه وجود داشت ، دو گروه n
یک جلسه عجیب ، یک گربه از مه و یک براونی. داستانهایی از خوانندگان ما
ما دائماً داستان هایی از حوادث غیر معمول را از خوانندگان خود دریافت می کنیم. همچنین می توانید داستان خود را از طریق فرم بازخورد ارسال کنید و در سایت منتشر می شود. [آگهی] گربه عجیبی از مه بیرون آورد مه پاییز عمیق ، مزرعه شخم زده ، گل آلود. با شوهرم می رویم روستا. گرد و خاک. آنها کاملاً جوان هستند ، در بیست سالگی ، هنوز فرزندی وجود ندارد. شوهر اغلب مشروب می خورد و این بار او نیز مست بود. می روم و با او غرغر می کنم ، او را سرزنش می کنم. او در نیمه راه گوش داد ، و سپس چیزی را غر زد ، برگشت و برگشت. تاریک
مشاهده منظم بشقاب پرنده در منطقه سامارا و ملاقات با مردگان در قبرستان. داستانهایی از خوانندگان ما
ما دائماً داستان هایی از حوادث غیر معمول را از خوانندگان خود دریافت می کنیم. همچنین می توانید داستان خود را از طریق فرم بازخورد ارسال کنید و در سایت منتشر می شود. [تبلیغ] من بشقاب پرنده های زیادی را در زندگی خود دیده ام. داستانهایی از همان نویسنده ای که قبلاً عکس های خود را ارسال کرده است و داستانی در مورد مشاهده گوی های بشقاب پرنده. اولین باری که یک جسم پرنده ناشناس را دیدم زمانی بود که به عنوان یک فوریت در ارتش خدمت می کردم. این آخرین شب من در یک واحد نظامی در بلشفو در نزدیکی مسکو بود. فرمانده گروهان از مزایای ما استفاده کرد
داستانهایی از ماهی گربه ماهی غول پیکر آمازون
رود آمازون آمریکای جنوبی محل زندگی بسیاری از موجودات زنده است ، که شهرت ثابت قورخواران برای آنها تثبیت شده است. داستانهای ترسناک در مورد آنها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود: مارهای غول پیکر ، پیراناهای خونخوار ، قایقرانی های بلند. کمتر مشهور ، اما خطرناک نیست ، موجود دیگری است که مخصوصاً دوست دارد در فصل بهار در سکوت روی سطح آب شنا کند و قایق های ماهیگیری را هل دهد. این ماهی هیولا با نام گربه ماهی دم قرمز یا ماهی تخت (Phractocephalus hemioliopterus) شناخته می شود
در پشت کوسه زخم هایی از مکنده های یک ماهی مرکب غول پیکر مشاهده شد
اعماق اقیانوس مملو از اسرار فراوان است و ما تا کنون تنها تعداد ناچیزی از موجودات دریایی را مطالعه کرده ایم. در جایی در خارج ، در تاریکی مطلق ، غول های ناشناخته ای زندگی می کنند ، که احتمالاً ما حتی از وجود آنها اطلاع نداریم. یکی از این غول های مرموز در اعماق دریا ، ماهی مرکب غول پیکر است که می تواند به بیش از 16 متر برسد. این موجودات به ندرت به دست دانشمندان می افتند و هنگامی که گاهی اوقات به ساحل پرتاب می شوند ، افراد نسبتاً کوچکی هستند. اما نهنگ های اسپرم ،