عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما

فهرست مطالب:

تصویری: عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما

تصویری: عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما
تصویری: عافیت باشه | To Your Good Health Story | داستان های فارسی | Persian Fairy Tales 2024, مارس
عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما
عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما
Anonim
عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما - navka ، بایکال
عجایب بایکال: داستانهایی از خواننده ما - navka ، بایکال

ما دائماً داستان هایی از حوادث غیر معمول را از خوانندگان خود دریافت می کنیم. همچنین می توانید داستان خود را از طریق ارسال کنید فرم انتقادات و پیشنهادات و در سایت منتشر خواهد شد.

بایکال ناوکا

دو سال پیش اتفاق افتاد. من یکی از کسانی هستم که بیشتر اوقات به تنهایی به پیاده روی می روم (راحت تر می توان وسایل خود را جمع کرد ، منتظر هیچکس نباشید ، کسی دنبال او نرود). و در اینجا مسیر بی تکلف است ، از "Dark Pad" به بندر "بایکال" بروید.

مسیر در امتداد مسیرها با آوارهای جدید پوشانده شد ، پاها به سرعت خسته می شوند ، تا خیابان. "نصف" نرسید ، من یک جای پارک پیدا کردم ، یک چادر ، چای ، سوپ ، فلاسک گذاشتم ، حتی آتش درست کردم. سکوت ، صلح ، ستاره ها ، بایکال مانند یک آینه است.

Image
Image

او به روح دارنده محل غذا داد تا شب را بگذراند ، دو بار برخی از تجهیزات راه آهن از آنجا عبور کردند ، مرغ های دریایی و نوعی پرنده شب فریاد زدند. به طور کلی ، هیچ کس وجود ندارد ، من تصمیم گرفتم شنا کنم ، هیچ کس نیست که شرمنده باشم ، من کاملاً لباس خود را در آوردم ، به نحوی در تاریکی وارد آب از روی سنگفرش شدم. شنا می کنم ، هیچ هیجانی ندارم. ماه ، من آتش خود را می بینم ، آب خنک است.

و ناگهان خود را زیر آب می بینم ، نه در عمق نیم متری ، جرعه ای از آب را نخوردم. من معمولاً شنا می کنم ، هیچ لمسی را نه در بالای آب و نه در زیر آن احساس نکردم ، این فکر در ذهنم بود: "نیفیگا برای خودم". از ساحل 15-20 متر بود ، من به ساحل شنا کردم و سپس یکبار دیگر خود را زیر آب دیدم. پس از آن ، او با یک گلوله به ساحل پرواز کرد و متوجه سنگ های بزرگ نشد.

من مست نبودم ، احساس هوشیاری نداشتم ، در آب به خواب نرفتم. فلاسک 300 گرم و دو شلیک نوشید و نه یکباره. من هیچ حرکتی (غواصی) در زیر آب احساس نکردم ، فقط خود را دوبار زیر آب دیدم ، نه عمیق ، نه بیشتر از یک متر. اما عجیب بود. شنا می کنید - سر شما بالای آب است و ناگهان بدون ضربه و زیر آب.

سپس به طور اتفاقی در جایی خواندم که ناوکی (ارواح آب ، شبیه پری دریایی) به این ترتیب غرق می شوند. مردان برهنه و مست که شب ها شنا می کنند مورد حمله قرار می گیرند. و همچنین شگفت آور است که وقتی دو بار زیر آب بودم ، جرعه ای از آب را نخوردم.

عجایب بیشتر

و یک بار تصمیم گرفتم از آرشان تا ترخگلوا (قله های نزدیک بایکال) پیاده روی کنم. نمی دانم چگونه کسی وارد آنجا می شود ، اما من در امتداد نهر خشک شده قدم می زدم. آب و هوا عالی بود ، راه می روم و می شنوم که لیوخا همکلاسی ام با من تماس گرفت ، و بسیار واضح و نزدیک. و لیوخا به کوه نمی رود ، او مرد بسیار سنگینی است و دیگر جوان نیست. خوب ، به نظر می رسید که آنها می گویند این از استرس اتفاق می افتد.

با ادامه کار ، احساس کردم که به نحوی صدا از بین نمی رود و او در اطراف من بود ، نفس خودش قبلاً کر کننده بود ، مثل اینکه من در بانک هستم. سپس احساس نوعی وحشتناک به وجود آمد. وقتی بعداً به صورت گروهی به آن مکان رفتم ، حالت وحشت یا هیجان را در دیگران مشاهده کردم.

کوه "آرشان سه سر" ، بوریاتیا. عکس توسط ناتالیا آندریوا

Image
Image

یا اینجا مورد دیگری است. در کودکی عمویم اغلب مرا به شکار می برد. هنگامی که در یک آبگیر کوچک نشسته ایم ، زمان حدود 12 شب است ، جنگل ، تاریکی. و من یک پیکر نورانی بلند را می بینم که در شیب رودخانه به سرعت حرکت می کند. مشخص نیست که چیست ، چیزی شبیه یک کنده بلند توس سفید در برابر بوته ها و جنگل کاج.

من اسلحه ام را بلند کردم ، اما سپس عمو به آرامی برایم دست تکان می دهد. وقتی این بدون صدا ناپدید شد ، عمو گفت که این را برای بار دوم در اینجا دیده است. ما تصمیم گرفتیم که آن ته خاکستری موی گوزن قرمز یا گوزن قرمز است ، اما چرا اینقدر سریع و بدون صدا حرکت کرد؟

عموی من بزرگ شد و تمام عمر خود را در شرکت های صنعت چوب گذراند. ارتباط با جنگل ، بوریاتس ، ایونز اثر خود را نشان داد. او ماهرانه ماهی گرفت ، حیوانات را شکار کرد ، به طلسم ، ارواح ، خدایان ، شر جنگل اعتقاد داشت. همیشه قبل از ورود به جنگل کاری انجام دهید ، همیشه روح مراتع ، مسیر ، رودخانه را تغذیه کنید.

من نیز سعی می کنم این قوانین را رعایت کنم ، اما یک بار در دریاچه بابا به مردگان غذا ندادم و تمام شب برخی از موجودات مرا ترساند ، با صدای بلند نفس می کشد و هوا را بو می کند. و در ابتدا او سعی کرد مرا از دیوار چادر عبور دهد ، CERE! صبح من هیچ اثری پیدا نکردم ، اگرچه در سراسر آب و روی بوته ها تکان خورد. احتمالاً خرس وجود داشته است ، تعداد آنها به اندازه کافی است ، اما من هیچ اثری پیدا نکردم.

به علاوه. چنین روستایی در منطقه Ekhirit-Bulagat ، در مقابل رودخانه روستای Baitog وجود دارد. در آنجا ، رعد و برق می تواند تمام شب مانند استروبوسکوپ با حداکثر فرکانس بدرخشد. این در طول روز در روزهای ابری اتفاق می افتد ، همه چیز از شکست نامفهوم خورشید و علاوه بر این ، در غیاب کامل سایه قرمز می شود. اگرچه بله ، اماکن آنجا توسط شامیان دعا می شود.

و هنگام خدمت در ارتش در مغولستان ، من بیش از یک بار درخشش در افق را مشاهده کردم ، که سپس خاموش شد و مانند رنگین کمان در آسمان شب پراکنده شد. اما این من را شگفت زده نکرد ، ارتش این کار را کرد.

توصیه شده: