2024 نویسنده: Adelina Croftoon | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 02:09
از همان دوران کودکی ، دختر کابوس می دید ، در خواب می رفت و با شخصی صحبت می کرد ، دچار فلج خواب شد و در گوشه اتاقش پیرمردی را دید که از آنجا به او خیره شده بود. در همان زمان ، والدین او حتی یک کلمه از او را باور نداشتند
داستان یک کاربر با نام مستعار "SpoopyGothBitxh" دیروز در Reddit در مورد وقایع عجیب و غریبی که در خانه والدینش اتفاق می افتد منتشر شد. او از دوران کودکی در تمام زندگی خود در این خانه زندگی کرده است ، اما اخیراً به خانه جدیدی نقل مکان کرده است تا با دوست پسرش زندگی کند. هر از گاهی به ملاقات پدر و مادرش می آید.
من همیشه می دانستم که در خانه پدر و مادرم ارواح وجود دارد ، من این را احساس می کردم. وقتی کوچک بودم ، شب ها در خانه قدم می زدم و با شخصی نامرئی صحبت می کردم ، که مادرم را بسیار ترساند. این را الان به خاطر ندارم.
من همچنین کابوس های وحشتناکی داشتم و موارد فلج خواب نیز دیده می شد. شاید آنها به هم وصل نبودند ، اما وقتی این اتفاق افتاد ، من همیشه پیرمرد را در گوشه اتاقم می دیدم. فقط نگاهم کرد.
وقتی 11 ساله بودم ، اولین سگم را به من دادند. این شناوزر مینیاتوری بود و تقریباً بلافاصله محافظ من شد. او بیشتر شب روی تخت من می خوابید و من اغلب از غرغر او بیدار می شدم. دندانهایش را بریده و به همان گوشه ای که آن پیرمرد را دیدم نگاه کرد.
پدر و مادرم هرگز آنچه را که به آنها گفتم ، باور نمی کردند و من در این خانه مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتم. چیزهای عجیب زیادی وجود داشت ، بنابراین برای یک پست کاملاً جداگانه در مورد آن کافی است.
اما اکنون بیایید سریع به لحظه ای که من به مدت چند ماه به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردم ، سریع حرکت کنیم. مادرم با من تماس گرفت و گفت که بسیار متاسف است که هرگز به من اعتقاد ندارد و اکنون حتی پدرم (بزرگترین شکاکی که می شناسم) معتقد است که چیز دیگری در خانه وجود دارد.
سپس مادرم به من گفت که چند هفته پس از مهاجرت من ، او و پدرم تصمیم گرفتند اتاق من را ببرند ، زیرا اتاق خواب بزرگتر از اتاق خواب قدیمی آنها بود و اینجا آرامتر بود. و از آن زمان ، مادرم دچار فلج خواب شد و سپس پیرمرد عجیبی را در همان گوشه ای که من دیدم دید.
و سپس او چیزی به من گفت که من را بسیار ترساند. شیشه شروع به شکستن شوم در خانه کرد. یکبار پدرم در حال تمیز کردن طاقچه پنجره بود و یکی از قسمت های پنجره به طور کامل از محل خود بیرون رفت و پدر با قطعاتی دوش گرفت. خوشبختانه او فقط چند بریدگی جزئی دریافت کرد ، اما بسیار ترسیده بود.
و بعداً عصر ، مادرم در آشپزخانه مشغول آشپزی بود و یک کوزه در دستش شکست. سپس موردی پیش آمد که هنگام باز کردن کابینت ، چند شیشه به خودی خود بیرون پرید و شکست. چندین حادثه مشابه دیگر نیز رخ داد.
مامان گفت بعد از اینکه من نقل مکان کردم ، او و پدرم بیشتر اوقات شروع به دعوا می کردند و از یکدیگر عصبانی می شدند ، همیشه بدون دلیل خاصی. و مادرم احساس کرد که کسی او را تماشا می کند. اما وقتی به دیدار آنها می آیم ، فضا بسیار بهتر می شود.
فکر می کنم شاید کسی که در این خانه زندگی می کند عصبانی است که من آنجا را ترک کردم زیرا به من احساس محبت می کند؟ در نهایت ، من جلوی چشم او بزرگ شدم."
توصیه شده:
پرستاران در مورد وحشتناک ترین چیزهای حین خدمت صحبت کردند
AllNurses.com ، وب سایتی که به کار پرستاران و پرستاران اختصاص داده شده است ، به طور مرتب داستان هایی از وحشتناک ترین چیزهایی را که در حین کار دیده اند ارسال می کند. "اجازه نده مرا ببرند" این داستان را از پرستاری شنیدم که زمانی برای مدتی به کار در بخش انکولوژی بیمارستان منتقل شده بود. و او را به بیمار در حال مرگ اختصاص دادند که چند روزی در حالت کما بود ، یعنی بیهوش بود. یک روز در حین انجام وظیفه شبانه پزشکی
8 چیزی که از طریق DNA از والدین خود دریافت می کنید که احتمالاً حتی نمی دانید
به گفته ژنتیک دان اللین از مرکز پزشکی دانشگاه وکسنر اوهایو ، تقریباً غیرممکن است که حدس بزنید چه کسی به اینجا یا قسمت دیگری از بدن خود یا ویژگی آن رسیده است. زیرا اکثر صفات توسط ژن های مختلف تعیین می شوند ، نه فقط یک. با این وجود ، ژنتیک می تواند چیز جالبی را در مورد آنچه قبلاً در مورد وراثت DNA به طور دقیق روشن شده است ، بیان کند. متابولیسم تسریع یا کند دو نوع چربی در بدن ما وجود دارد: چربی قهوه ای "خوب"
دختر در اتاق خود می بیند "بانویی در آتش فریاد می زند"
کاربر Reddit "bippzydraws" گزارش می دهد. "این یک داستان بزرگ دو قسمتی است. قسمت اول سال گذشته رخ داد و قسمت دوم به معنای واقعی کلمه دیشب بود. من هنوز از آنچه اتفاق افتاده است شوکه شده ام و نمی توانم آن را از سرم بیرون کنم. یک سال پیش ، پسر عمویم نقل مکان کرد به شهر من. سه فرزند ، و کوچکترین آنها یک دختر 4 ساله است. بعد از اینکه کمی در خانه جدید خود مستقر شدند ، من به ملاقات آنها آمدم (Paranormal News-paranormal-news.ru)
والدین قبلاً اوراق جمع آوری اعضای بدن را امضا کرده بودند ، اما پسر به خود آمد و گفت "به خدا می رود"
"قیام" اخیر پسر آلاباما یک معجزه محسوب می شود. این کودک تقریباً بلافاصله پس از امضای والدین خود از طریق بیدار شدن اوراق مربوط به برداشتن اعضای بدن از او به منظور اهدا کننده بیدار شد. و سپس پسر در مورد جایی که او بود و آنچه دیده بود گفت. این داستان فوق العاده توسط رسانه های آمریکایی گزارش شده است. دو ماه پیش ترنتون مک کینلی 13 ساله از موبایل در حیاط دوستش بازی می کرد. پسران با یک مینی کامیون در حال تفریح بودند ، تریلری به همان اندازه کوچک اما سنگین به آن چسبید
خانواده ام فقط وقتی من را باور کردند که خواهرزاده هایم همان چیزهای ترسناکی را دیدند که من در کودکی می دیدم. "
"من 23 سال اول خود را در یک اتاق خواب در همان خانه گذراندم. این خانه در دهه 1950 در محل یک گاوداری شیری سابق ساخته شد. شاید این جزئیات مهم باشند. اتاق من در طبقه بالا بالای اتاق نشیمن و یک راه پله بود در بالای پله ها یک منطقه کوچک دیگر وجود دارد که ابتدا به عنوان انبار برای چیزهای غیر ضروری و سپس به عنوان یک زمین بازی اضافی برای برادرزاده های من استفاده می شد