سفرهای مرموز به گذشته یا تله های زمان

فهرست مطالب:

تصویری: سفرهای مرموز به گذشته یا تله های زمان

تصویری: سفرهای مرموز به گذشته یا تله های زمان
تصویری: عجیب ترین و مرموزترین پروژهٔ جهان!!!(تله پورت و سفر در زمان) 2024, مارس
سفرهای مرموز به گذشته یا تله های زمان
سفرهای مرموز به گذشته یا تله های زمان
Anonim

در زندگی مردم ، گاهی اوقات اتفاقات مرموز رخ می دهد ، که شخص نمی تواند توضیحی در مورد آن ارائه دهد. بسیاری سعی می کنند آنها را فراموش کنند ، آنها را از حافظه پاک کنند - زندگی با این روش ایمن تر است. اما آنها هنوز ظاهر می شوند ، هوشیاری را برمی انگیزند و خواستار یافتن پاسخ هستند.

تصویر
تصویر

یک علم رسمی وجود دارد که انواع پدیده های اسرارآمیز مرتبط با زمان و مکان را بررسی می کند. "آزمایش فیلادلفیا" معروف هنوز مشهور است ، اما نمی توان آن را به طور کامل توسط علم توضیح داد. مثلث برمودا محل بلایای عجیب و غریب است ، همچنین در لیست پدیده های اسرار آمیز قرار دارد.

شرایطی وجود دارد که ساده تر هستند ، نه در چنین مقیاس بزرگی. من می خواهم چندین قسمت از زندگی دوست من سرگئی ایوانوویچ را ذکر کنم. می توانید با آنها مانند یک افسانه رفتار کنید ، یا می توانید آن را برای پدیده هایی که هنوز توسط دانشمندان مورد مطالعه قرار نگرفته است ، در نظر بگیرید.

قسمت اول

طبق معمول ، من و سرگئی ایوانوویچ تمرینات را در زمین بازی مدرسه انجام دادیم. اواسط پاییز بود ، یک صبح خنک. سکوت. مه این در منطقه ما نادر است. با پایان تحصیل ، خورشید طلوع کرد ، مه شفاف شد ، اما ناپدید نشد. فوق العاده زیبا بود نمی خواستم به خانه بروم. سپس سرگئی ایوانوویچ اظهار داشت:

- من از این مه ها می ترسم.

- این اولین بار است که با شخصی ملاقات می کنم که از مه می ترسد. چرا ناگهان؟

- مه ها ، به ویژه چنین آرامهایی ، همه نوع راز را پنهان می کنند.

- اسرار؟

- اسرار زمان میدونی زمان داره تموم میشه؟

- مثل این؟

- زمان یک جریان است و گردابی در هر جریانی امکان پذیر است. رودخانه ای را تصور کنید. سریعترین آب در وسط ، جریان اصلی. نزدیک به ساحل ، جریان کندتر می شود. بر روی بخش کوچکی جریانی وجود ندارد ، به نظر می رسد آب همچنان ساکن است. اما در حقیقت ، لایه های آب در جهت عمودی حرکت می کنند. در پایین رودخانه گرفتگی ها ، سنگ ها ، سوراخ ها وجود دارد. در این مکان ها است که گرداب ، چرخش جریان رخ می دهد. ناهنجاری های گردابی بر روی رودخانه با جریان ، بر خلاف جریان ، و جلوتر از آن پیش می رود. شرایط متفاوتی وجود دارد. در مورد زمان نیز چنین است. گرداب هم داره وقتی شخصی درگیر چنین چرخشی می شود ، می تواند در آنجا گیر کند.

- در زمان گیر کرده اید؟

- آره. این تصویر را تصور کنید. جریان رودخانه به سرعت تراشه ها را در امتداد سطح آب حمل می کند ، برخی از آنها به آرامی به کنار ، به ساحل منتقل می شوند. در ساحل ، جریان کند می شود ، کند می شود. در اینجا یک تکه در گرداب می افتد و در آن می چرخد. آب اصلی قبلاً خارج شده است و نیروی ناشناخته ای تراشه را در جای خود نگه می دارد. سپس آن را دوباره به جریان می اندازد و به راه خود ادامه می دهد. در مورد فردی که گرفتار تلاطم زمان است نیز چنین است.

- آیا خود شما چنین نظریه ای ارائه کرده اید؟

- نه ، توسط آکادمیک آمبرتسومیان ، رئیس آکادمی علوم ارمنستان نامزد شد. اما من این نظریه را باور دارم زیرا خودم آن را تجربه کرده ام.

- تمرین ملاک حقیقت است؟! - لبخند بی نظیری زدم. - خوب ، تمرین شما چیست؟

- هنگامی که من به یک وضعیت مرموز رسیدم ، به همین دلیل می دانم که زمان چگونه رفتار می کند.

- در واقع؟ به ما بگو ، سرگئی ایوانوویچ.

- بود … یادم آمد ، درست در سال 1999. من با قطار ایزیوم-کراماتورسک از ایزیم برمی گشتم. من می نشینم ، از پنجره به بیرون نگاه می کنم - دیگر چه باید بکنم؟ تا ایستگاه کراسنی لیمان حرکت کردیم. مه ملایمی بیرون پنجره شروع به غلیظ شدن کرد. قطار حدود هفت دقیقه در لیمان ایستاد و در جهت اسلاویانسک حرکت کرد. به یاد دارم هنوز واگن های قدیمی با درهای چوبی وجود داشت. در سمت راست سفر با قطار نشسته بودم. ناگهان به جای ساختمان های بتنی ، خانه های قدیمی را دیدم که 30 سال پیش اینجا بودند.و گیاه در جایی ناپدید شده است؟ سپس زنی که در سمت چپ ماشین نشسته است به سمت پنجره من می دوید و با تعجب می پرسد: "بله ، کجا می رویم؟ این خانه کی ایستاده است؟ صد سال است که رفته است. " من نگاه کردم ، و این درست بود ، خانه ای پوشیده از نی بود و در کل روستا همه خانه ها زیر یونجه کاه بود. اما همه ساختمانها از دیرباز دارای سقف تخته سنگی بوده اند. به نظر می رسد این روستا همان است ، قابل تشخیص است ، اما همه خانه ها به نوعی عجیب به نظر می رسند ، گویی در عکس دهه 30. من فکر می کنم: یا قطار در مسیری متفاوت راه اندازی شده است؟ و در مورد آن خانه ای که زن به آن اشاره کرد ، می توانم بگویم - آن را به خوبی به خاطر دارم. در سال 1944 ، من و عمه ام - او پرستار بیمارستان ، ستوان ارشد بود و به مرخصی کوتاه مدت آمدیم - با او به اینجا رفتیم. سپس من نیز توجه خود را به این خانه جلب کردم. بنابراین ، در سال 1948 تخریب شد. و حالا دوباره او را می بینم. همانطور که من درک می کنم ، ما به یک مکان زمانی دیگر ، به گذشته نقل مکان کرده ایم.

- کل قطار ، کل قطار؟

- بله ، کل قطار. او به گذشته برگشت. و ناگهان یک مالیخولیای عجیب به همه حمله کرد ، همه شروع به چرت زدن کردند. به نظر می رسد که همه ناگهان بی تفاوت شدند: خوب ، ما می رویم ، بنابراین می رویم ، آیا مهم است در چه منطقه ای باشد.

- آیا متوجه رفتار دیگر مسافران شده اید؟

- بله ، من از نزدیک به مردم نگاه کردم: همه متوجه شدند که چیزی اشتباه است ، فقط درک آن غیرممکن است. نگاه می کنم ، مه به کالسکه نفوذ کرده است ، اما آنقدر غلیظ است: دست خود را دراز کنید - کف دست خود را نخواهید دید. به زودی خواب آلودگی به مسافران حمله کرد. در اینجا ساختمان ها به پایان رسید ، جنگل آغاز شد. من هم می خواستم بخوابم. و من فکر کردم: کمی چرت می زنم ، تا سکوی بعدی ، و سپس می بینیم. و آرام خوابید. وقتی با ماشین به ایستگاه پایانه ، کراماتورسک رفتیم ، بیدار شدم. مه ضعیف ، ضعیف است. قطار ایستاد. مسافران سکو را ترک می کنند. و ما در حال حاضر با دوربین تلویزیون و میکروفون ملاقات می کنیم. تلویزیون ، مطبوعات … آنها همچنین با میکروفون به من نزدیک شدند. این سوال برای من احمقانه به نظر می رسید: ظاهرا کجا بودید؟ نادیده گرفتم و سریع به سمت اتوبوس رفتم. از بقیه مسافران با جزئیات سوال شد: چه و چگونه.

- چرا خبرنگاران چنین س questionالی از شما پرسیدند؟

- در ابتدا ، من خودم چیزی نفهمیدم. سوار قطار شدیم ، از قطار پیاده شدیم. چه چیزی در اینجا غیر معمول است؟ در راه چرت زدیم. و چه تعداد خوابیدند ، چه کسی می داند. در خانه ، همه چیز به طور تصادفی رقم خورد. من در Izium پنیر خریدم ، و معلوم شد که همه آن ترش بود. از Izium تا ما 2 ساعت طول می کشد. زن آزرده می شود و می پرسد: "کی خریدی؟" اما من آن را درست قبل از خود قطار ، یعنی 2-3 ساعت قبل خریدم. و بعد معلوم شد که 3 یا 4 روز گذشته است.

- یک روز بعد ، همسرم مقاله ای غیرمعمول در روزنامه محلی خواند که مردم چگونه از پنجره های یک قطار مسافرتی تصویری عجیب و غریب ، مانند منظره ای از گذشته را دیدند و در مورد آن با پسرعموی خود صحبت کردند. و ناگهان به یاد آورد: "در همان قطار ، سرگئی ایوانوویچ رانندگی می کرد! و هیچ کس واقعاً نمی داند آنها کجا بودند. همه خواب بودند. " در اینجا چنین موردی با مه بیرون آمد. سپس در مجله ای خواندم که چنین ناهنجاری هایی در سراسر جهان وجود دارد. اما زمان چیزهای دیگری را نیز کنار می گذارد. من همچنین می خوانم که شرایطی وجود دارد که شخص ناگهان در تاریکی غوطه ور می شود و آنقدر غلیظ است که فرد نمی تواند آن را ببیند. و در روز روشن سبقت می گیرد. اما به سرعت می گذرد. مردی در حال قدم زدن در خیابان است و ناگهان تاریکی او را فرا گرفته است. به تدریج ضخیم می شود ، ضخیم می شود و سپس دوباره قسمت می شود.

من یک مورد عجیب را با دوستم ، ورا استپانوونا ، به شما می گویم. یک روز او با یک شرکت قارچ رفت. ما در جستجوی کره و بولتوس با سبدها در جنگل سرگردان بودیم. ورا استپانوونا بدون اطلاع خود ، از دیگران عقب ماند. بعد از ظهر ، مردم به سرعت به قطار رفتند. و ناگهان ، بدون هیچ دلیل آشکاری ، تاریکی بر او سقوط کرد. علاوه بر این ، این چنین رخ داد: تاریک - روشن ، تاریک - روشن. من فکر کردم: "بله ، این چیست؟ آیا خورشید جایی پنهان شده است؟ یا مشکلی در چشم وجود دارد؟ اما در مقطعی به نظر می رسید که او آسمان شب را با ستاره ها دیده است. ظاهرا تصور شده است. با رد این فکر ، ورا استپانوونا شروع به جستجوی راهی برای ایستگاه کرد. به راه آهن رسیدم ، با آرامش سوار قطار شدم و به خانه برگشتم.و شوهر در مقابل خانه ملاقات می کند: "پنج روز کجا بودی؟!"

توصیه شده: