کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت

فهرست مطالب:

تصویری: کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت

تصویری: کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت
تصویری: باب منکاف: تشریح یک کاریکاتور مجله‌ی نیویورکر 2024, مارس
کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت
کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت
Anonim
کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت - آینده
کابوس ترین نظریه ها درباره آینده بشریت - آینده
Image
Image

سناریوهای زیادی برای توسعه تمدن بشری وجود دارد. از نظر ما ترسناک ترین و سرگرم کننده ترین ها را انتخاب کرده ایم.

خلاء جعلی

به طور خلاصه ، بر اساس این نظریه علمی ، جهان ما ، به عنوان بخشی از جهان بزرگتر دیگر ، اکنون در یک مرحله زمانی قرار دارد.

اگر همه چیز را در قالب یک تصویر واحد تصور کنیم ، جهان بزرگ یک دیگ آب جوش است و جهان ما یکی از حباب های کوچکی است که در پایین شکل می گیرد.

در نتیجه ، دیر یا زود ، حباب هنوز به سطح آب می رسد (حتی اگر میلیاردها سال طول بکشد) و تمام جهان ما ، همراه با همه چیزهایی که می دانستیم ، بدون هیچ هشداری یک شبه ناپدید می شوند ، و ما قادر به انجام کاری با انجام آن نخواهد بود.

فیلتر عالی

نظریه ای که در سال 1996 توسط رابین دی هنسون ارائه شد ، به این س offersال پاسخ می دهد: اگر زندگی در جاهای دیگر جهان وجود دارد ، چرا ما هنوز آن را کشف نکرده ایم؟

او ادعا می کند که در جایی از جهان بین سیاره هایی که هنوز زندگی در آنها وجود ندارد و سیارات با تمدن توسعه یافته ، یک فیلتر بزرگ خاص وجود دارد - عوامل ناشناخته ای که مانع از ظهور حیات می شوند یا آن را در سیارات تحت سیطره خود از بین می برند. نفوذ.

این عوامل یا سیاره را از بین می برند ، یا حیات روی آن را از بین می برند. این بدان معناست که بشریت تحت یکی از سه سناریوی توسعه قرار می گیرد:

- ما یک استثنا هستیم - سیاره ما قبلاً از فیلتر بزرگ عبور کرده است ، اما به دلایلی ، زندگی نابود نشد.

- ما اول هستیم این نسخه نشان می دهد که شرایط جهان ما برای توسعه زندگی بسیار پیشرفته که می تواند در سایر سیارات زندگی کند ، اکنون مساعد شده است.

ما هنوز به جذب کننده نرسیده ایم. در این مورد ، همه چیز بسیار ناراحت کننده است و کشف زندگی در مریخ یا اروپا فقط یک خبر ناخوشایند خواهد بود ، زیرا این بدان معناست که دیدار با فیلتر بزرگ هنوز در پیش است.

مغز را در یک ظرف قرار دهید

این نظریه اغلب برای توصیف آزمایش هایی با هدف شناسایی ویژگی های خاص درک ما از دانش ، واقعیت ، حقیقت ، دلیل و معنا استفاده می شود. او اعتراف می کند که:

- مغز منبع آگاهی ما است.

- عملکرد مغز با استفاده از تکانه های الکتریکی ؛

- محرک های خارجی می توانند بر عملکرد مغز تأثیر بگذارند.

- هرگونه محرک خارجی را می توان تا حدی به طور مصنوعی شبیه سازی کرد تا مغز نتواند یک محرک خارجی مصنوعی ایجاد شده از یک واقعی را تشخیص دهد.

جالب ترین چیز این است که طبق این نظریه ، شما خودتان می توانید "مغز در ظرف" باشید. و همه زندگی در اطراف شما چیزی بیش از یک واقعیت شبیه سازی شده مصنوعی نیست.

مکتب فلسفی سلیپسیسم نظرات کاملاً جالبی دارد و تا حدی این مفهوم را آشکار می کند.

موجودات بسیار تکامل یافته از بعد دیگر

تصور کنید اگر شخص خاصی وجود داشته باشد که زندگی او منحصراً در قالب دوبعدی اتفاق بیفتد. ما فقط می توانیم آنها را از بالا تماشا کنیم و آنها حتی نمی دانند. آنها که به طور انحصاری در فضای دو بعدی وجود داشتند ، نمی توانستند تصور کنند که چگونه کسی می تواند از بالا به آنها نگاه کند.

حالا تصور کنید فردی در فضای 4 بعدی زندگی می کند. او می تواند ما را از دنیای 4 بعدی خود مشاهده کند ، و ما هرگز این را درک نخواهیم کرد.آنها ممکن است درست پشت سر ما باشند و ما هرگز نمی دانیم ، هرگز نخواهیم دانست.

همانطور که ما می توانیم با یک فرد از بعد دو بعدی ارتباط برقرار کنیم ، او نیز می تواند با ما تعامل داشته باشد. اما تا زمانی که خودشان آن را نخواهند ، ما هرگز حتی از وجود آنها مطلع نخواهیم شد.

نظریه فلات لند کارل ساگان به خوبی این مفهوم از موجوداتی را که در بعد دیگری (و خیلی بیشتر) زندگی می کنند توضیح می دهد.

پارادوکس فرمی

شاید در این مورد شنیده باشید. مورچه ای را در وسط جنگل تصور کنید. و درست در کنار مورچگان ، ما در حال ساخت یک بزرگراه بزرگ با 10 خط هستیم. و در اینجا این سال مطرح می شود: آیا مورچه می فهمد بزرگراه 10 خطی چگونه است؟ آیا مورچه ها از فناوری او و نیت موجوداتی که این بزرگراه را در کنار مورچگان خود می سازند ، آگاه خواهند شد؟ فقط همین.

به همین ترتیب ، ما نه تنها می توانیم سیگنال هایی از سیاره اسرارآمیز X بگیریم ، بلکه به احتمال زیاد نمی فهمیم که چه نوع موجوداتی روی آن زندگی می کنند و چه کار می کنند. آنها به اندازه ما از مورچه دور هستند. و حتی اگر روزی بخواهند فناوری خود را به ما بیاموزند ، این مساله به معنی توضیح پدیده اینترنت برای مورچه ها خواهد بود.

وقتی فرانسیسکو پیزارو برای فتح پرو رفت ، آیا برای ملاقات با مورچه خوار توقف کرد؟ آیا او آنقدر سخاوتمند بود که به مورچه ها کمک کرد تا مورچه ای بسازند؟ آیا دستیابی به هدف خود را به منظور از بین بردن مورچه مورچه به تعویق انداخت؟ یا این که کل داستان با مورچه مورچه ای مزخرف است و هرگز به پیزارو علاقه ای نداشت؟

در اینجا ما نیز همین وضعیت را داریم.

Basilisk Roco یا ظهور ماشین ها

این آزمایش فکری یک تصویر نسبتاً تلخ را ترسیم می کند: روزی ، هوش مصنوعی از آینده می تواند به گذشته بازگردد و همه کسانی را که مانع از قدرت گرفتن آن زودتر شده اند مجازات کند.

همه اینها بسیار شبیه نسخه آینده نگرانه شرط بندی پاسکال است ، که مردم را دعوت می کند تا ایده های منحصر به فرد بودن فناوری را در نظر بگیرند یا حتی به حامیان آن پول اهدا کنند تا احتمال "مجازات" را کاهش دهند.

برخی حتی معتقدند که حتی خود آگاهی از این نظریه احتمال مجازات شدن بعدا توسط هوش مصنوعی را افزایش می دهد. اکنون شما در مورد آن می دانید و ، در صورت وجود ، از آن تشکر نکنید.

خوب ، در نتیجه ، ما گزارش می دهیم که نسخه قیام ماشین ها همچنین با اثبات هستی شناختی وجود خدا همراه است ، که احتمال آن را بیشتر می کند.

نظریه ترس

تمام فعالیتهای بشری ، به جز فعالیتی که برای بقا انجام شده است ، از یک ترس انجام شده است: ترس از ناپدید شدن بدون ردیابی. درک ما از خودمان و عزت نفس به طور کلی تنها یک حفره محافظتی است که برای مقابله با اضطراب طاقت فرسایی طراحی شده است که هر بار که فکر می کنیم زندگی ما دیر یا زود به پایان می رسد ، طراحی شده است.

فرهنگ یک توهم غول پیکر عظیم است که فقط برای کاهش احساس ترس از مرگ قریب الوقوع و آنچه بعد از آن در انتظار ماست لازم است.

علاوه بر این ، ما آثار هنری فردی را جاودانه می نامیم و در مفاهیم خانواده و فرزندان معنای خاصی قائل می شویم - همه اینها به منظور توجیه وجود ما در مواجهه با مرگ است.

ما خود را با سیستم های ارزشی و هر آنچه از آنها ناشی می شود تسلی می دهیم: روابط بیولوژیکی ، وابستگی ملی یا سیاسی ، اعتقادات مذهبی و غیره. همین امر را می توان در مورد اعتقاد بشر به دستیابی به استاندارد مناسب زندگی با استفاده از پیشرفت فناوری گفت.

در واقع ، بسیاری از پیشرفت های فنی در غرب با هدف (حداقل) فرار روانی از واقعیت مرگ انجام می شود: عبارت های وظیفه ای در مراسم تشییع جنازه ، همه این دفاتر جنازه که تمام تلاش خود را می کنند تا مرگ را از مسیر معمول زندگی خارج کنند - درست است از خانه شخصی به سردخانه یا سوزاندار می رود.

همه این ایده های مبتکرانه فقط برای پنهان شدن از واقعیت تلخ ارائه شد. حقیقت این است که همه کارهایی که ما انجام داده ایم و انجام می دهیم ، ناشی از ترس معمول از مرگ است.

خودکشی کوانتومی / جاودانگی یا نظریه چند جهان

مرد روی صندلی می نشیند و اسلحه ای را جلوی خود گرفته که مستقیماً سرش را نشانه رفته است. و این فقط یک اسلحه نیست - این وسیله ای است که حرکت زاویه ای ذاتی (چرخش) ذرات کوانتومی را در یک اتاق اندازه گیری می کند.

اگر ذره در جهت عقربه های ساعت بچرخد - چرخش مثبت است: تفنگ شلیک می کند - فرد می میرد. اگر ذره در خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد ، فقط یک صدای کلیک شنیده می شود و فرد زنده می ماند.

مرد نفس عصبی بیرون می دهد و دوباره ماشه را می کشد - یک کلیک. جهت چرخش ذره خلاف جهت عقربه های ساعت است ، چرخش منفی است. او دوباره ماشه را می کشد - یک کلیک دیگر. و دوباره. مرد به تلاش خود ادامه می دهد ، اما نتیجه یکسان باقی می ماند: تفنگ شلیک نمی کند.

و این علیرغم این واقعیت که تفنگ پر شده است و به درستی کار می کند. مهم نیست که چند بار یک مرد تلاش می کند ، اسلحه هنوز شلیک نمی کند. او سفر خود را تا ابد ادامه می دهد و جاودانه می شود.

اما به آغاز آزمایش بازگردیم. جهت چرخش ذره در جهت عقربه های ساعت است - چرخش مثبت است. مرد ماشه را می کشد و تفنگ شلیک می کند - مرد مرده است …

اما منتظر بمانید - مرد قبلاً برای اولین بار ماشه را کشیده است و در تمام دفعات بعدی - اسلحه شلیک نکرده است. چگونه می تواند مرده باشد؟ مرد نمی داند ، اما همزمان زنده و مرده است. هر بار که او قلاب را فشار می داد ، جهان دو شاخه می شد. و با هر بار کشش مجدد ماشه به دو شاخه شدن ادامه می دهد. این آزمایش فکری خودکشی کوانتومی نامیده می شود.

فرضیه خارج از کهکشان

نظریه بعدی مورد علاقه من است. او معتقد است به محض این که ناحیه ای از جهان که تمدن در آن زندگی می کند به معنای واقعی کلمه با نتایج توسعه فکری این تمدن اشباع شود (به سطح میکروسکوپی تکینگی تکنولوژیکی رسیده ، سیاهچاله ایجاد می شود و غیره) ، تمدن به سادگی دنیای ماکروسکوپی شناخته شده را ترک می کند تا عقل خود را ادامه دهد ، ساختار جهان خود را پیچیده می کند و در نهایت از قسمت اصلی جهان محو می شود ، که پارادوکس فرمی را توضیح می دهد.

آزمایشاتی مانند اختربیولوژی امکان آزمایش این فرضیه را فراهم می کند. بنابراین ، می توان محدودیت های فضا ، زمان ، انرژی و فشرده سازی ماده را به عنوان عوامل تعیین کننده تغییرات فزاینده ای در نظر گرفت که باید هوش کیهانی را به سمت فناوری های کوچک در آینده سوق دهد که با سرعت باورنکردنی در حال توسعه هستند.

در نتیجه ، تمدن بیشتر می تواند از مرزهای منطقه شناخته شده جهان عبور کند و مستعمرات را در سایر مناطق ناشناخته برای ما مجهز کند ، نه اینکه به گسترش خود در چارچوب جهان همانطور که می شناسیم ادامه دهد. آن را در حال حاضر

انقراض مطلق

ما در چیزی زندگی می کنیم که زیست شناسان آن را ششمین انقراض جمعی می نامند. برای گونه هایی که بعد از ما وجود خواهند داشت سخت خواهد بود. علاوه بر این ، تا سال 1800 (زمانی که جمعیت جهان به 1 میلیارد نفر رسید) ، وضعیت چندان غم انگیز نبود. در طول 215 سال گذشته ، جمعیت جهان به بیش از هفت میلیارد نفر افزایش یافته است.

چنین افزایش سریع و چشمگیر جمعیت بر وضعیت سیاره ما تأثیر وحشتناکی داشته است و اگر ما یاد نگیریم که در چارچوب فناوری های سازگار با محیط زیست زندگی کنیم یا به سادگی از بین برود ، وضعیت بدتر می شود.

توصیه شده: