پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام "دست های مودار"

تصویری: پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام "دست های مودار"

تصویری: پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام "دست های مودار"
تصویری: دست های مودار دارتمور 2024, مارس
پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام "دست های مودار"
پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام "دست های مودار"
Anonim
پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام
پدیده وحشتناک جاده انگلیس به نام

تاریخچه این پدیده ، رانندگان انگلیسی را بیش از صد سال می ترساند ، در سال 1911 آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد. این پدیده در یک جاده خاص تحت یک شماره مدرن قرار دارد B3212 که از دو پل نزدیک شهر شروع می شود پل پست در محدوده ی دارتمور … این پدیده نامگذاری شد "دستهای مودار" (دستهای مودار).

پدیده این است که در این مکانها ، در بخشهای مختلف جاده B3212 ، رانندگان گاهی ناگهان می بینند که چگونه فرمان خودروی خود توسط دستهای پر موی دیگران در آغوش گرفته می شود و سعی می کنند وسیله نقلیه را به کنار جاده پرتاب کنند ، که یکبار منجر به عواقب غم انگیزی شد

Image
Image

دستها شبح مانند یا بدون بدن توصیف شده اند و بنابراین رانندگان خود نمی توانند با آنها تداخل داشته باشند. رانندگان بعداً با صدای وحشتناک این دستها را توصیف کردند. با این حال ، تا سال 1921 ، این پدیده به اندازه کافی بی ضرر و تا حدودی شبیه خرافات تلقی می شد ، تا اینکه اولین فاجعه در سال 1921 رخ داد.

در ژوئن 1921 ، دکتر هلبی ، که در دفتر پزشکی زندان دارتمور کار می کرد ، پس از اینکه کنترل موتورسیکلت خود را با یک وسیله نقلیه جانبی ، که دو فرزندش در آن نشسته بودند ، از دست داد ، کشته شد. قبل از اینکه از موتور سیکلت پرت شود و بمیرد ، او موفق شد به بچه ها فریاد بزند تا از نردبان بیرون بروند تا خود را نجات دهند.

بعداً در همان سال ، 1921 ، در 24 آگوست ، یک ناخدای جوان ارتش بریتانیا ، که راننده ای با تجربه محسوب می شد ، کنترل موتورسیکلت خود را در همان منطقه از همان جاده از دست داد. خوشبختانه او موفق شد زنده بماند و در بیانیه مطبوعاتی جزئیات تکان دهنده ای از این حادثه ارائه داد:

"این تقصیر من نبود. باور کنید یا باور نکنید ، اما چیزی سعی می کرد دوچرخه ام را از جاده خارج کند و من آن را به وضوح مانند روزهای دیگر دیدم ، آن بازوهای موی درشت و عضلانی. من با آنها جنگیدم فرمان راست ، اما آنها بسیار قوی تر از من بودند و هنوز موتور سیکلت من را به کنار چمن هل می دادند. وقتی به هوش آمدم ، کنار جاده کنار موتورسیکلت دراز کشیده بودم."

در تابستان 1924 ، مجموعه نویس محترم فولکلور ، تئو براون ، نویسنده کتاب ارواح و تعطیلات خانوادگی در اطراف دارتمور ، تصمیم گرفت در یک اردوگاه در نیم مایلی جاده شوم اردو بزند. او گفت که در آن شب ، او همچنین شاهد ظهور دستان شوم و موی شبح مانند بود.

Image
Image

در ابتدا او چیزی را در کنار خود احساس کرد که تهدید کننده است ، و سپس متوجه حرکتی در پنجره کوچک تریلرش شد. او کف دست را با شست و موهای ضخیم روی انگشتان بررسی کرد. پنجره تریلر کمی باز شده بود و آن انگشتان از پنجره خراش می گرفتند ، انگار سعی می کردند داخل شوند.

"من احساس کردم که می خواهد به شوهرم که در آن جهت خوابیده بود آسیب برساند. من همچنین احساس کردم که بسیار عصبانی است و از ما متنفر است. من فهمیدم که این یک دست غیر معمول است و اگر با آن مبارزه کنیم ، هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم. برعکس آن را انجام دهید."

با این حال ، تئو براون وقتی از خودش عبور کرد ، راهی پیدا کرد و بی صدا شروع به دعا کرد. سپس دست شیشه را پایین کشید و ناپدید شد. بقیه شب آرام و شبهای بعد نیز آرام سپری شد. خانم براون و همسرش چندین هفته در آنجا ماندند و انگشتان مویی آنها دیگر آنها را اذیت نمی کرد.

داستان دیگری در مورد دستهای مودار از نویسنده کتاب "Supernatural Dartmoor" ("Paranormal Dartmoor") مایکل ویلیامز می آید.او در مصاحبه ای با روفوس اندل ، روزنامه نگار گفت که یک بار با خودرویی از پستبریج عبور می کرد و ناگهان "چند دست غریبه کنترل ماشین را در دست گرفتند."

ویلیامز مجبور شد با دستهای مودار پشت فرمان بجنگد و به سختی از تصادف با ماشین دیگر نجات یافت. او آنقدر از آنچه اتفاق افتاده بود می ترسید تا از روزنامه نگار بخواهد که این داستان را تنها پس از مرگش در روزنامه منتشر کند.

Image
Image

پس از آن ، یک وقفه بسیار طولانی وجود داشت و دستهای مودار چند دهه در جاده B3212 در دارتمور دیده نشده بود. یا آنها به کسی در مورد آن چیزی نگفتند. داستان بعدی پس از ویلیامز با دست به سال 2008 باز می گردد.

این در 12 ژانویه 2008 اتفاق افتاد ، راننده مایکل آنتونی پس از ملاقات با مشتریان جدید به خانه می رفت. در آن سالها او در شرکتی که دستگاه های کپی را به دفاتر بریتانیا عرضه می کرد کار می کرد و سفرهای زیادی در سراسر کشور انجام داد. این اتفاق در اواخر شب ، حدود ساعت 11 ، زمانی رخ داد که آنتونی در راه بریستول حرکت کرد. اما به محض خروج از پست بریج ، حالت عجیب ترس و اضطراب بی دلیل او را فرا گرفت.

او سعی کرد خود را متقاعد کند که همه چیز خوب است و اکنون با آرامش به خانه همسر و فرزندانش می آید ، اما ناگهان همه چیز اتفاق افتاد و حدود دو دقیقه اتفاق افتاد و احساس چیزی بسیار تاریک و شوم را پشت سر گذاشت. به در ابتدا آنتونی احساس کرد که انگشتانش شروع به بی حسی می کنند و حتی در سرش در حال سکته مغزی است. "اما این یک سکته مغزی نبود ، اما بسیار بدتر بود."

آنتونی با وحشت از آنچه در حال رخ دادن بود ، تماشا کرد که دو دست بیگانه ، بزرگ و مویی روی فرمان روی فرمان ظاهر می شوند و آنها ناگهان فرمان را می چرخانند و قصد دارند ماشین را به کنار جاده فشار دهند. آنتونی برای مقاومت در برابر این مشکل تلاش کرد و سه بار تلاش برای انداختن ماشین خود را از جاده رد کرد.

پس از سومین تلاش ناموفق ، بازوهای مودار به سرعت در هوا ناپدید شدند و ناپدید شدند و آنتونی شوکه شده تنها وقتی به ایستگاه خدمات رسانی در بزرگراه M5 رسید اتومبیل خود را متوقف کرد.

توصیه شده: