همه در اطراف او بد شدند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی

فهرست مطالب:

تصویری: همه در اطراف او بد شدند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی

تصویری: همه در اطراف او بد شدند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی
تصویری: چگونه قارچ زیادی پیدا کنیم - قارچ صدف 2024, مارس
همه در اطراف او بد شدند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی
همه در اطراف او بد شدند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی
Anonim

گلوریا رامیرز ، معروف به "بانوی سمی" ، هنوز یکی از مرموزترین پدیده های پزشکی مدرن است

همه اطراف او احساس بدی داشتند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی - بیمارستان ، پزشکی ، سلامتی ، بیمار ، بو
همه اطراف او احساس بدی داشتند: داستان اسرار آمیز بانوی سمی - بیمارستان ، پزشکی ، سلامتی ، بیمار ، بو

31 ساله گلوریا رامیرز با خانواده اش در ریورساید ، کالیفرنیا زندگی می کرد. در اوایل سال 1994 ، تشخیص داده شد که سرطان دهانه رحم پیشرفته است و در 19 فوریه وضعیت او بدتر شده بود.

تا عصر ، گلوریا آنقدر بد شد که خانواده اش با آمبولانس تماس گرفتند و زن با آریتمی شدید قلبی به بیمارستان منتقل شد. نفس عمیقی می کشید ، اما هوشیار بود و حتی در اولین دقایق سعی کرد به سوالات پاسخ دهد. با این حال ، فشار خون او به طور خطرناکی پایین بود و هنگامی که به گلوریا داروهایی داده شد ، قلب او حتی بیشتر شروع به تپیدن کرد و پس از آن پرستاران از دفیبریلاسیون استفاده کردند.

Image
Image

پس از آن ، پرستار سالی بالدراس متوجه یک ماده روغنی غیرقابل درک روی پوست گلوریا شد ، مانند یک قطره روغن بر روی آسفالت. و سپس او و برخی دیگر از کارکنان بوی شدیدی را احساس کردند که سالی آن را شبیه آمونیاک می نامد ، اما برخی دیگر آن را "میوه ای" توصیف کردند.

سپس پرستار سوزان کین دست گلوریا را با الکل مالید ، یک کاتتر را وارد کرد و یک سرنگ را برای آزمایش خون متصل کرد. وقتی خون سرنگ را پر کرد ، سوزان بوی قوی شیمیایی را که از خون بیرون می آمد بو کرد.

سوزان سرنگ را به پرستار مورین ولش سپرد در حالی که به بدن گلوریا خم شده بود تا بفهمد بو از کجا می آید. در همین حال ، مورین نیز بوی عجیبی را از سرنگ استشمام کرد. در ابتدا او تصور می کرد که بو به دلیل داروهای خاصی که در شیمی درمانی استفاده می شود از خون می آید ، اما سپس بوی آمونیاک را نیز احساس کرد.

مورین سرنگ را به پرستار جولی گورچینسکی داد ، که بلافاصله متوجه چیز دیگری شد: ذرات کوچک غیرمعمول مایل به آبی و سفید در خون. جولی قصد داشت در مورد آنها به مورین ولش بگوید ، اما در همین حین سوزان کین ناگهان تکان خورد و روی زمین افتاد.

به طور دقیق تر ، او تقریباً سقوط کرد ، زیرا بدن لنگ سوزان موفق شد دکتر امبرتو اوچوا را انتخاب کند. سوزان هوشیار بود ، اما زمزمه کرد که صورتش آتش گرفته و درد دارد. اوچوآ سوزان را که شروع به تشنج کرده بود از اتاق بیرون برد و او را روی گورن پزشکی گذاشت.

در این بین ، جولی گورچینسکی نیز مریض شد ، سردرد داشت و حالت تهوع شدیدی داشت. او از اتاق خارج شد و موفق شد به میز پرستار در راهرو برسد ، و پس از آن با صورت روی زمین افتاد. تنفس او به بیراهه رفت و او چندین بار دم و بازدم مکرر انجام داد ، و سپس برای چند ثانیه اصلاً تنفس خود را متوقف کرد ، سپس مجدداً دم و بازدم مکرر انجام شد و دوباره هیچ تنفسی وجود نداشت.

Image
Image

سپس نوبت به مورین ولش رسید که هنوز در تلاش برای کمک به گلوریا رامیرز در حال مرگ بود. مورین می گوید: "من به یاد می آورم که کسی فریاد می زند ، و من بیهوش می شوم. وقتی چشم هایم را باز کردم ، دیگر نمی توانستم دست ها و پاهایم را کنترل کنم."

در آن زمان ، دکتر مارک توماس وارد اتاق شد و او بلافاصله احساس بدی پیدا کرد ، اگرچه او توانست مقاومت کند و هوشیار باقی ماند. پرستار سالی بالدراس شروع به استفراغ کرد و پوست صورت و دستانش به شدت شروع به سوختن کرد.

هنگامی که تنها در چند دقیقه ، همه پرستاران اطراف رامیرز بیمار شدند ، و همچنین آنهایی که عموماً در اتاق دیگری بودند ، یک اورژانس داخلی در بیمارستان اعلام شد.امبرتو اوچوا ، که کاملاً سالم بود ، دستور تخلیه همه بیمارانی را که از بیمارستان بودند ، صادر کرد ، در حالی که او ، به همراه چند کارمند دیگر ، برای کمک به گلوریا رامیرز باقی ماند.

افت فشار خون رامیرز همچنان ادامه داشت و نبض او ضعیف می شد. آنها چندین بار دیگر سعی کردند زن را زنده کنند ، اما همه آنها بیهوده بود ، او در ساعت 20:50 فوت کرد.

در ظن مشکوک بودن به سلاح شیمیایی ، به کارکنان مجروح خیلی زود دستور داده شد تمام لباس های بیرونی خود را در بیاورند ، آنها را در کیسه ها بسته و بلافاصله در جایی بردند. در مجموع 32 نفر از وضعیت بد آن شب شكایت كردند.

سالی بالدراس 10 روز قبل از بهبود کامل در بیمارستان و جولی گورچینسکی دو هفته را در بیمارستان گذراندند. اسرارآمیزترین چیز سلامت عالی دکتر امبرتو اوچوا بود ، به گفته وی ، او هیچ چیز منفی احساس نمی کرد و حتی بوهای عجیب و غریب را نیز احساس نمی کرد. علاوه بر اوچوآ ، سه کارمند دیگر نیز کاملاً آسیبی ندیدند.

آن شب دیر هنگام در بیمارستان عمومی ریورساید اتفاقی کاملاً غیرقابل درک رخ می داد. این رویداد سپس صفحه همه روزنامه های آمریکایی را در بر می گیرد و طی چند هفته آینده به طور فعال در اخبار مورد بحث قرار خواهد گرفت.

همچنین یکی از گسترده ترین تحقیقات در تاریخ پزشکی قانونی آمریکا را برانگیخت. این یک کارآگاه پزشکی واقعی بود که در آن ده ها مظنون بالقوه وجود داشت و در طی آن همه نظریه ها از قرار گرفتن در معرض گازهای سمی از فاضلاب تا یک مورد نادر هیستری توده خود به خود مورد آزمایش قرار گرفت.

و هیچ یک از نظریه ها 100٪ تأیید نشده است.

Image
Image

تنها نظریه ای که دیگر نمی توان به درستی آن را تأیید کرد ، نظریه ای بود که در آن بدن گلوریا رامیرز ، به دلیل واکنش های شیمیایی نامفهوم ، به "قوطی" گاز عصبی تبدیل شد.

بلافاصله پس از مرگ ، جسد گلوریا رامیرز در کیسه ای محکم بسته شد و سریع به جایی منتقل شد و ساعت 23 شب یک تیم ویژه با لباس محافظ به بیمارستان رسید تا نشت مواد خطرناک ، احتمالاً گاز سمی یا موارد مشابه را بررسی کند. اما آنها هرگز چیزی مشکوک پیدا نکردند.

گزارش کالبد شکافی رامیرز هرگز علنی نشد ، اما به طور مختصر گزارش شد که هیچ چیز عجیب و غریبی نیز در آن پیدا نشده است. اما هیچ جا اطلاعاتی به دست نیامد که مواد عجیب سفید و مایل به آبی در سرنگ خون او وجود دارد.

مقامات جسد رامیرز را تنها دو ماه پس از مرگش برای تشییع جنازه به خانواده اش دادند. بستگان پاتولوژیست خود را برای انجام کالبد شکافی خود استخدام کردند ، اما او حتی نتوانست علت مرگ این زن را مشخص کند ، زیرا جسد قلب نداشت ، در اولین کالبد شکافی خارج شد. سایر اندام های داخلی او در جای خود قرار داشت ، اما در اثر تجزیه به شدت آسیب دید. گلوریا رامیرز به زودی در قبرستان ریورساید دفن شد.

توصیه شده: