حوادث عجیب با موجودات شاخدار در بلگورود-دنیستروفسکی

تصویری: حوادث عجیب با موجودات شاخدار در بلگورود-دنیستروفسکی

تصویری: حوادث عجیب با موجودات شاخدار در بلگورود-دنیستروفسکی
تصویری: AFG Plus TV | اگر یکی از این موجودات را دیدید فوراً فرار کنید 2024, مارس
حوادث عجیب با موجودات شاخدار در بلگورود-دنیستروفسکی
حوادث عجیب با موجودات شاخدار در بلگورود-دنیستروفسکی
Anonim
حوادث عجیب با موجودات شاخدار در Belgorod -Dnestrovsky - شاخ ، موجودات
حوادث عجیب با موجودات شاخدار در Belgorod -Dnestrovsky - شاخ ، موجودات

حوادث عجیب در بلگورود-دنیستروفسکی (آکرمن سابق ، در منطقه اودسا در اوکراین) بلافاصله پس از جنگ بزرگ میهنی آغاز شد. چهار نوجوان که شبانه در ششم رودخانه خور ، در نزدیکی دیوار قلعه ای باستانی ماهیگیری می کردند ، در نور ماه متوجه چندین چهره به اندازه انسان در دیوار نبرد و روی سر دو یا سه نفر از آنها شدند. چشمک زدند … شاخ.

تصویر
تصویر

A. Kazakov گزارش می دهد: - یک فرد معلول که از بی خوابی رنج می برد ، در مورد چهره های مشابه گفت ، که یک بار از پنجره مشاهده کرد که چگونه سحرگاهان حصار توسط حصار یک زن مسن ارمنی ، که در شهر به خاطر باغ پربارش شهرت دارد ، برق می زند. صبح ، تقریباً همه زردآلوها و گیلاس ها از درختان ناپدید شدند.

تعداد حوادث عجیب چند برابر شد. موجودات شاخدار (یا افراد؟) به وضوح نگران مساله غذا بودند. پس از حمله به راننده ون دانه هیچ کس در این مورد شک نکرد. راننده بیچاره فقط دستهای قوی را به خاطر داشت که او را از پشت گرفته بودند و بوی تند مرداب ، رطوبت و چیز دیگری از آنها می آمد. او همچنین سایه هایی را در مقابل خود در پیاده رو دید: کسانی که او را گرفتند شاخدار بودند. با یک بافتنی ، با کیف روی سر ، یک راننده مبهوت در داخل وانت پیدا شد.

پلیس محلی در حال زیان بود. چیزی برای درک وجود نداشت ، همه شبهات ساکنان محلی برطرف شد.

به زودی خبر مرموز دیگری در بلگورود-دنیستروفسکی پخش شد. یک تنظیم کننده شبکه فاضلاب محلی ، یک قهرمان نیروی دریایی سیاه و سفید ، که قطره ای در دهان خود نکشید ، شهادت داد که یک بار ، هنگام رفع مشکل ، صداهایی را در زیر چاه زیرزمینی در زیر زمین شنید ، که به تدریج بیشتر و بیشتر خفه می شد. به نظر می رسد شخصی زیر زمین راه رفته است.

در زیر زمین Belgorod-Dnestrovsky

باید بگویم که شهر در مورد ارتباطات زیرزمینی که در جایی در قلعه همگرایی داشت ، اطلاع داشت. طبق یکی از نسخه ها ، آنها در قرون وسطی ، زمانی که یک قلعه دفاعی در سواحل خور و تحت فرمانروایان مولداوی ساخته شد ، گذاشته شد. بر اساس یک فرضیه دیگر ، تولد ارتباطات زیرزمینی باید از زمانی محاسبه شود که مرکز مستعمره یونان باستان ، شهر تیرا ، در قلمرو محل دژ قرار داشت.

مردم محلی بسیار هیجان زده بودند. چه نوع موجودات شاخدار در معابر متروکه متروکه مستقر شده اند؟ یا این که خود شیاطین از عالم اموات بیرون آمده اند؟ یا روح کسانی که در سیاهچالهای خدمتکار شکنجه شده اند؟ و دوباره علائم هشداردهنده ای وجود دارد: کسی صدای ضرب زیر زمین را شنید ، کسی که از کنار گودال قلعه عبور می کرد ، تکان خوردن توده های بزرگ گزنه را در پایین آن می دید …

اما این پدیده های عجیب یک شبه پایان یافت. اما این شب برای بسیاری از بلگورود-دنیسترووی ها وحشتناک بود. زمستان بود ، خور دنیستر در زیر پوسته یخ پوشیده از برف بی حس شده بود ، شهر ، و اینقدر ساکت بود ، در این زمان کاملاً چرت زده بود ، برف را در خیابان های گچ می ریخت ، پنجره های خانه ها زود خاموش می شدند و می شد شنید که چگونه برف ریز و سخت روی کلاه های فلزی چراغ های خیابان می پیچید.

و ناگهان ، در نیمه های شب ، این سکوت آرامش بخش در چشمان وان بود. در خانه هایی که نه چندان دور از ساحل خور ایستاده بودند ، صدای ناله ای از زمین شنیده شد و یادآور جنگ اخیر بود - انفجار ، انفجار ، انفجار.

همانطور که مادربزرگم فوت کرده بود ، آن شب ساکنان با وحشت به خیابان آمدند - اگر زلزله می آمد ، اگر کارناوال در جهنم بود! در روده های غرش ، نبرد نامرئی وجود داشت که حدود یک ساعت با وقفه های کوتاه به طول انجامید. سپس همه چیز ساکت شد.

روزنامه منطقه ای مقاله من در مورد معجزات بلگورود-دنیستر را از ماهنامه "نمی شود" تجدید چاپ کرد ، و این نشریه را با این فرض همراه کرد که ما در مورد افراد بی خانمان که در خندق زندگی می کنند و بقایای معابر زیرزمینی منطقه صحبت می کنیم. قلعه باستانی ، افراد بی سرپرست و بیکار.

تصویر
تصویر

و به زودی در تحریریه "منطقه" "Sovetskoe Pridnestrovie" با ویرایش نامه از طریق نامه حرف ، که می توان با خیال راحت احساساتی نامید. در اینجا متن با اختصارات کوچک وجود دارد (سبک اصلی حفظ شده است):

«آقای ویراستار! من بومی آکرمن هستم و همه اجدادم نیز آکرمن هستند. من سالهاست در کشور دیگری زندگی می کنم. این بار من در رابطه با مرگ تنها خواهرم به آکرمن آمدم (متأسفم ، نمی توانم آن را با نام فعلی خود "Belgorod-Dnestrovsky" صدا بزنم ، من عادت ندارم). او بدون فرزند بود و تنها زندگی می کرد. پس از دفن او ، فردا برای همیشه می روم ، زیرا آخرین موضوعی که مرا با شهر عزیز قلب من متصل کرد قطع شد. با این حال ، چه کسی می داند ، شاید روزنامه شما دلیل بازگشت من به اینجا باشد.

و نکته به شرح زیر است. با مرتب کردن برگه های خواهر فوت شده ام ، شماره ای از روزنامه شما "ماوراءالنهر شوروی" را با مقاله تجدید چاپ شده توسط A. Kazakov "رمز و راز مردم زیرزمینی" پیدا کردم. وقتی علاقه مند شدم و پس از خواندن این چاپ مجدد ، هیجان زده شدم ، و به زودی خواهید فهمید که چرا …

بله ، در واقع ، موجودات شاخدار و مونوکسید کربن (اما نه مواد منفجره!) گاز وجود داشت. ریشه های این داستان آنقدر عمیق است که با رسیدن به آنها نفس نفس زدم.

این داستان در عهد عتیق در مصر ، 1400 قبل از میلاد ، زیر نظر فرعون آمنهوتپ چهارم از سلسله هجدهم آغاز شد. این همان فرعون است که همسرش نفرتیتی معروف بود. کسی که مشاور اصلی او یوسف یهودی بود - یکی از دوازده پسر یعقوب ، که برادران قبلاً او را به بردگی در مصر فروخته بودند. کتاب مقدس در مورد این در عهد عتیق ، در کتاب "پیدایش" (فصل 37 ، 39-50) به تفصیل در مورد این موضوع صحبت می کند.

سلسله هجدهم توسط Ahmose تأسیس شد ، که Hyksos را از مصر بیرون کرد. و فرعون آمنهوتپ چهارم (ترجمه نام او به معنی "تنها کسی بود که متعلق به Ra بود") ، که در 1400-1418 حکومت کرد. پیش از میلاد ، در تاریخ به دلیل تلاش برای شکستن قدرت اشراف و کاهنان قدیمی ، که با فرقه خدای تبانی آمون-را و سایر خدایان ارتباط دارد ، شناخته شده است. این فرقه بر اساس احترام به عنصر هوا ، باد ، و هر گونه حرکت هوا بود. حافظان فرهنگ آمون به گاو مقدس آپیس ، تجسم زمینی جد آمون ، خدای باستانی پتاه قسم خوردند. کشیشان شاخ گاو بر سر داشتند - این سنت از آنجا نشأت گرفت. فرعون فرقه آمون را ممنوع اعلام کرد و فرقه ای جدید از خدای آتون ، که نماد و مترادف خورشید است ، اعلام کرد. او خود را آخناتن ("خوشحال کننده برای اتون") نامید.

بر اساس منابع باستانی ، همسر وی نفرتیتی ("زیبا آمد") ، که در اصل مصری نبوده و فرقه خورشید را از سرزمین مادری خود به ارمغان آورده است ، او را مجبور به برداشتن این گام انقلابی کرد. طبق یک نسخه ، نام واقعی او تادو -هبو بود و از میتانیا یا میتانی (سوریه کنونی) آمده بود ، طبق دیگری - او از محل ما ، از اسکیت بود. همانطور که می دانید سکاها خورشید را می پرستیدند.

با این حال ، همه خدای جدید را نپذیرفتند. برخی از کشیشان آمون تسلیم فرعون شدند ، برخی مخفی شدند ، و غیرقابل کنترل ترین آنها مخفیانه مصر را ترک کردند و گنج معبد اصلی آمون را در کارناک را با خود بردند. این گنج ، بر اساس شهادت نویسندگان باستانی ، بهترین و خالص ترین آب الماس آفریقای جنوبی بود. هزینه آنها توسط کارشناسان امروزی در تریلیون دلار آمریکا برآورد شده است. به گفته مورخان و باستان شناسان ، وزن کل گنج هشت کیلوگرم (کیلوگرم!) بوده است.

این الماس ها در یک کیسه بیضی شکل ساخته شده که از پارچه جین ساخته شده بود و با ترکیب خاصی آغشته شده بود که برای مومیایی کردن اجساد فرعون های فوت شده استفاده می شد. این کیسه جاودانه است ، از هیچ گونه تأثیر خارجی نمی ترسد - به همین دلیل است که من مطمئن هستم ، تا امروز ، همچنان زنده مانده است.من با ارجاع به منابع و اسنادی که استفاده کردم شما را خسته نمی کنم ، این داستان شگفت انگیز را بازیابی کنید ، من فقط حقایق را فهرست می کنم.

کاهنان فرار کردند ، از ترس خشم و انتقام فرعون ، به "پایان جهان" رسیدند و در آنجا ساکن شدند. طبق پیشنهادات ، این منطقه ما ، اسکیت است. پس از مرگ آمنهوتپ آخناتوپل ، همه چیز در مصر به حالت عادی بازگشت ، از جمله مذهب سابق ، اما فراریان نمی توانند در مورد این موضوع بدانند ، زیرا از وطن خود بسیار دور هستند.

آنها برای محافظت از خود در برابر دشمنان و حیوانات وحشی ، غارهایی را برای خود حفر کردند - خانه ها و آنها را با گذرگاه های زیرزمینی متصل کردند. آنها این کار را به دلایلی انجام دادند: در سرزمین خود ، در مصر ، به طور کلی پذیرفته شده بود ، که از گرمای بی رحم استوایی فرار کرده و به اعماق زمین رفتند. تنها در معبد اصلی آمون-را دهها سیاه چال و معابر زیرزمینی وجود داشت.

قرن ها گذشت ، کیسه ارزشمند از نسلی به نسل دیگر منتقل شد و همراه با احتیاط در این فرقه بسته محرمانه گاو مقدس Apis و خدای Amon-Ra نگهداری می شد.

پس از ساخت قلعه آکرمن ، بخشی از معابر زیرزمینی توسط مدافعان آن برای برقراری ارتباط با دنیای خارج در طول محاصره استفاده شد. فرزندان کشیشان مصری گذرگاه های جدیدی را گذاشته و خانه های زیرزمینی جدیدی برای خود ترتیب داده اند. پیشنهاداتی وجود دارد که یکی از این معابر ، علاوه بر گذرگاه های معروف ، به مقبره سکاها ، و دیگری به جزیره تیراگتس ، که در حال حاضر در انتهای خور دنیستر استراحت می کند ، می رسد. بر اساس برخی نشانه ها ، در اعماق این جزیره بود که یک کیف گنج پنهان شد ، که در قرون وسطی جعبه سربی مخصوص آن ساخته شد.

در مورد مونوکسید کربن ، توسط پروفسور رومانیایی Nikorescu ، بنیانگذار موزه تاریخ محلی Akkerman در سال 1938 گزارش شد. در آن زمان بود که گروهی از نوجوانان از معبر زیرزمینی برنگشتند ، و سپس سربازان برای جستجوی آنها اعزام شدند. به بعداً اجساد آنها پیدا شد: آنها خفه شدند. ظاهراً آنها وارد یک حرکت "غیر کار" شدند.

واقعیت این است که معابر فعال با چاههای تهویه شکاف مانند ، که از خارج مبدل شده اند ، به سطح زمین متصل می شوند. آنها به طور دوره ای از شن و ماسه و علف پاک می شدند. این حرکت بدون کار ، مسدود و فراموش شده ، عملکرد مستقیم خود را متوقف کرد و مونوکسید کربن در داخل آن جمع شد و باعث مسمومیت افراد شد. به هر حال ، در اینجا اطلاعاتی وجود دارد که زمین شناسان باید در مورد آنها فکر کنند.

و من نگران بودم زیرا در آن زمان ، در سال 1944 ، مانند بقیه ، من معتقد بودم که همه شاخ ها مرده اند. اما نشریه من را نگران کرد: چه کسی و چرا نیاز داشت؟ البته ، من هر آنچه را که می دانم در این نامه نگفته ام. من فقط می گویم که همه افراد ناآگاه که به نحوی به راز گنج آمون-را نفوذ کردند ، توسط فرزندان کاهنان بدون تردید کشته شدند ، به همین دلیل این راز حفظ شد. من از جهات مختلف مالک آن هستم ، به جز مورد اصلی - نمی دانم گنج در کجا نگهداری می شود.

اما حتی یک دهم آنچه می دانم به اندازه ای است که توسط کسانی که اکنون شک ندارم ، به جستجوی گنج ادامه می دهند ، نابود می شود. آیا آنها از فرزندان کشیشان یا ماجراجویان بین المللی هستند ، من نمی دانم. من فقط می دانم که آرشیو جنوسی یا ترکی ، که طبق افسانه ها ، نقشه های مفصل از معابر زیرزمینی آکرمن در آنجا نگهداری می شود ، می تواند راز گنج جویان را روشن کند.

و از آنجا که کارت هایی وجود دارد ، افرادی هستند که به آنها دسترسی دارند و می خواهند از آنها برای اهداف شخصی خود استفاده کنند. Ecu چند سرنخ دیگر که منجر به سرنخ می شود ، اما ترجیح می دهم در مورد آنها سکوت کنم. به همین دلیل می ترسم از خودم و محل زندگی خود نام ببرم.

من مدت ها مردد بودم و سپس تصمیم گرفتم دیدگاه خود را بیان کنم."

و امضاء Countryman شما است.

اعتراف می کنم که در مورد این فرضیه با علاقه زیادی مطالعه کردم. اما به طور ناگهانی ، داستان موجودات زیرزمینی پیچیدگی چشمگیری به خود گرفت.

در اوایل دهه 90. پس از استراحت طولانی ، از بلگورود-دنیستروفسکی دیدن کردم و سعی کردم چیزهای جدیدی در مورد آن رویدادهای زیرزمینی بیاموزم. افسوس ، من هیچ شاهدی پیدا نکردم و این پیچ و خم ها در موزه محلی افسانه های محلی منعکس نشده است. اما من موفق شدم با دو آماتور محلی محلی آشنا شوم که سالهاست این داستان را دنبال می کنند.نام این افراد ولادیسلاو چلپانوف و سرور اسکیلار است.

این علاقه مندان در آرشیو خود ، بریده هایی را از منابع خارجی ، که وقایع مشابهی را در نقاط مختلف جهان توصیف می کند ، نگهداری می کنند (مواردی از این دست در کشورهای آفریقایی زیاد است). اگر اختلافات در جزئیات را حذف کنیم ، نظرات دانشمندان را می توان ، اما در اصل ، به دو فرضیه تقلیل داد.

یکی از فرضیه های عجیب و غریب متعلق به انسان شناسان انگلیسی Jeremy Cherfos و John Gribin است. آنها معتقدند تکامل بشر دقیقاً آنطور که در کتابهای درسی امروز می نویسند پیش نرفت. دانشمندان بدون انکار اینکه انسان از میمون به وجود آمده است معتقدند که برخی از گونه های میمون به نوبه خود … از موجودات آنتروپوئید ، که زمانی مجبور بودند فقط یک قدم برای مرد شدن بردارند ، سرچشمه می گیرند.

نیای مشترک ما با این میمون ها کی بود؟ دانشمندان انگلیسی معتقدند که این به اصطلاح بوده است استرالوپیتکوس- موجودی که شرفوس و گریبین با آن موافق هستند در مرحله رشد بین یک میمون و یک مرد بود.

با توجه به فرضیه Cherfos و Gribin ، تصویر تکامل به شرح زیر است. یک بار ، چندین میلیون سال پیش ، اجداد استرالوپیتکوس در جستجوی غذای بیشتر از آفریقا ، جایی که قبلاً در آن زندگی می کردند ، به آسیا رفتند. استرالوپیتکوس بیشتر و بیشتر شبیه یک مرد شد - آنها سعی کردند روی دو پا راه بروند ، با کمک ابزارهای اولیه غذا دریافت کنند …

تصویر
تصویر

اما ناگهان در اروپا و آسیا هوا سردتر شد و استرالوپیتیکس مجبور شد به آفریقا بازگردد. این استرالوپیتک ها که خود را در جنگل های غنی از غذا یافتند و مهارت های میمون در جمع آوری غذا و زندگی در درختان را بازیابی کردند ، خود را محکوم به یک وضعیت کاملاً حیوانی کردند. و با گذشت زمان ، آنها به موجوداتی تبدیل شدند که امروزه ما آنها را گوریل و شامپانزه می نامیم.

بخش دیگری از استرالوپیتکین ها ، Cherfos و Gribin پیشنهاد می کنند ، در مناطق بدون درخت به پایان رسید ، جایی که حیوانات مجبور به تقویت مهارت های راه رفتن روی دو پا شدند. آنها مجبور بودند با استفاده از سنگ و چوب غذا را به سختی دریافت کنند. این شرایط دشوار زندگی بود که به توسعه قدرت مغزی اجداد ما کمک کرد و به آنها این فرصت را داد که در مسیر Homo sapiens - Homo sapiens قدم بگذارند.

بنابراین ، به گفته انسان شناسان انگلیسی ، گوریل ها و شامپانزه های امروزی هیچ کس دیگر بستگان ما نیستند ، کسانی که 4-5 میلیون سال پیش در جهت خلاف رشد خود قدمی برداشتند و نتوانستند انسان شوند ، زیرا در شرایط بسیار مطلوب زندگی قرار گرفتند. به

با فرض Cherfos و Gribin این تردید ایجاد می شود که Australopithecines می تواند مهارت های اولیه رفتارهای انسانی را از دست داده و به مرحله میمون برگردد. اکثر دانشمندان معتقدند که تکامل یک فرایند برگشت ناپذیر است. مطالعات نظری ، آزمایشات روی حیوانات نشان داده است که هنگامی که آنها وارد شرایط زندگی غیر معمول برای گونه ها می شوند ، حیوانات یا با آنها سازگار می شوند ، یا می میرند. اما هیچ فرایند تکامل معکوس وجود ندارد.

در مورد این فرض که استرالوپیتکین ها از آفریقا به آسیا مهاجرت کرده اند و از آنجا به بعد ، داده های دیرینه شناسی امروز این را تأیید نمی کند. علم یک بقایای استخوانی از استرالوپیتکوس در آسیا را نمی شناسد. بقایای آن تنها در آفریقا یافت شد.

اما لیکی ، باستان شناس و دیرینه شناس مشهور نیز در آثار خود اشاره کرد که در بین فسیل های چند میلیون ساله ، تعداد زیادی از بقایای موجودات انسان نما قابل توجه است. در کمال تعجب ، بسیاری از آنها با سوراخ یا ترک در جمجمه پیدا شده اند.

آناتومیست از آفریقای جنوبی ریموند دارت (با او ، به هر حال ، لیکی با او موافق است) معتقد است که جمجمه شکسته در بیشتر موارد نشان می دهد که در طول پلیوسن و پلیستوسن ، ظاهراً رقابت سختی بین بسیاری از گونه های موجودات انسان نما وجود داشته است. در مبارزه برای مکان در زیر نور خورشید ، کسانی که می دانستند چگونه با ابزارهای تولید و مهمتر از آن سلاح کار کنند ، زنده ماندند. اغلب خواص یکی و دیگری در یک چوب با سنگ متصل به آن ترکیب شده است.پیشنهاد می شود که قربانیان در مبارزه رقابتی ، Australopithecines بودند - یک "قوم" بلند و بلند به اندازه یک پیگمی مدرن.

به عبارت دیگر ، استرالوپیتکین ها مجبور به فرار از زندگی خود در زیر زمین شدند و به هیچ عنوان از زندگی بسیار رضایت بخش و بی دغدغه تنزل ندادند ، همانطور که دانشمندان انگلیسی Cherfos و Gribin پیشنهاد کردند.

کارل ساگان ، پروفسور نجوم و علوم فضایی معتقد بود که افسانه های ما در مورد گنوم ها ، ترول ها ، غول ها و کوتوله ها چیزی بیش از یک خاطره ژنتیکی یا فرهنگی از آن زمان ها نیست که موجودات مختلف انسان نما برای سرزمین های حیاتی در بین خود می جنگیدند.

فرضیه دیگری که توسط محققان آماتور چلپانوف و اسکیلار به من معرفی شد ، جالب نیست. نتیجه نهایی این است که "افراد زیرزمینی" فرزندان زنان زمینی هستند که از موجودات بیگانه تصور شده اند. زیستگاه زیرزمینی برای این "نیمه نژادها" طبیعی است و آنها در آنجا احساس خوبی دارند. درست است که سرنوشت آنها هنوز نامشخص است - خواه بچه های زیرزمینی متأسفانه و رها شده یا به طور طبیعی از مردم دور می شوند ، آنها بدون تأثیر بر روند رویدادهای زمینی ما را مطالعه می کنند.

در مورد "شاخ" - پس ، به گفته چلپانوف و اسکلیار ، آنها چیزی بیشتر از … گوش موجودات نیستند. در شرایط زیرزمینی زندگی ، این قسمت های بدن مانند خرگوش کشیده شده است. شاید چنین گوش هایی برای افراد زیرزمینی مانند گوش خفاش ها به عنوان یک مکان یاب عمل می کرد.

و هنوز - انفجارها ، نان و شیر به سرقت رفته چه ارتباطی با آن دارند؟

تراژدی آن شب نتیجه انفجار گازهای زیرزمینی در ارتباطات است ، احتمالاً متان ، چلپانوف و اسکلیار معتقدند. ظاهراً موجودات در آستانه احساس کردند چیزی اشتباه است - آنها بیرون رفتند ، سعی کردند محصولات غیر سنتی را برای آنها بخورند ، زیرا زمین و همه موجودات زنده در آن توسط گازهای سمی نفوذ شده مسموم شدند. در لحظه ای سرنوشت ساز ، جرقه ای از بین رفت که دو کرم به یکدیگر برخورد کردند - و همه چیز تمام شد. به این ترتیب ممکن است جمعیت "افراد زیرزمینی" ماوراءالنهر از بین رفته باشد.

چه کسی می داند ، شاید اینطور بود. اما من نسخه خودم را هم دارم. در آن ، اما نه عجیب و غریب است و نه عرفان.

در آگوست 1944 ، گروهی از نیروهای شوروی به فرماندهی سپهبد A. باختین ، که شامل تشکیلات زمینی و دریایی بودند ، شهر آکرمن را از نیروهای رومانی - در حال حاضر بلگورود -دنیستروفسکی - آزاد کردند. در طول این نبردها ، گروه خمپاره دشمن در قلعه بود. چه کسی می داند ، شاید در این زمان آنها موفق شدند ورودی ارتباطات زیرزمینی را پیدا کنند.

و در سال 1944 ، برخی از سربازان و افسران نمی خواستند بمیرند یا اسیر شوند. این احتمال وجود دارد که آنها به نقطه عطفی در جنگ امیدوار باشند و خود را برای نبرد در عقب آماده کنند. یا شاید حتی ساده تر بود - آنها فراری بودند.

اما جنگ باخت. با این وجود ، کسانی که در زیر زمین پنهان شده بودند ، ترجیح می دادند که پس از تسلیم شدن به مقامات ، وجود نمایندگان مسخره در دادگاه قرار بگیرند. با این حال ، لازم بود به نحوی زندگی کرد ، چیزی خورد.

به هر حال ، در مورد فرم. سربازان رومانی کلاه هایی با مخروط بلند … "شاخ" می پوشیدند که می توانند در تاریکی یا در نور ضعیف با شاخ واقعی اشتباه گرفته شوند.

آن شب بی قرار چه اتفاقی افتاد؟ درگیری که با تیراندازی در فضای باریک گذرگاه زیرزمینی و مرگ همه کسانی که در آن بودند به پایان رسید؟ یا شاید زرادخانه نظامی کسانی که مخفی شده بودند منفجر شد و با ترکش نارنجک و مین منفجر شد. که در آن زمان همه امید خود را برای برنده شدن از دست داده بود ، خرد شده بود؟ سهل انگاری؟.. خودکشی؟.. می توانید به طور نامحدود حدس بزنید.

یا ماهیت این پدیده متفاوت است ، این به جنگ مربوط نمی شود ، بلکه با آنچه چلپانوف و اسکیلار در میز پهن شده با بریده های مجله به من گفتند ارتباط دارد؟ شاید ، تا به امروز ، در کنار ما ، اما در "طبقه" دیگری ، که به طرز ماهرانه ای از ما پنهان شده است ، اقوام دور ما زندگی کنند که به دوست شاخه تکاملی تبدیل شده اند … یا پدران آنها کسانی هستند که آثار آنها توسط آنها پوشانده شده است. خود کیهان

توصیه شده: