ترساندن ، تنبیه و پاداش: ارواح کوهستانی

فهرست مطالب:

تصویری: ترساندن ، تنبیه و پاداش: ارواح کوهستانی

تصویری: ترساندن ، تنبیه و پاداش: ارواح کوهستانی
تصویری: ترسناک ترین ویدیوهای ضبط شده از ارواح و جن های واقعی !! 2024, مارس
ترساندن ، تنبیه و پاداش: ارواح کوهستانی
ترساندن ، تنبیه و پاداش: ارواح کوهستانی
Anonim
آنها می ترسند ، مجازات می کنند و پاداش می دهند: ارواح ساکن در کوه - کوه ، کوه ، ارواح ، معشوقه کوه مس ، کوه
آنها می ترسند ، مجازات می کنند و پاداش می دهند: ارواح ساکن در کوه - کوه ، کوه ، ارواح ، معشوقه کوه مس ، کوه

کوهها مدتهاست که مردم را با رمز و راز و ناشناخته خود مجذوب و وحشت زده کرده است. بسیاری از آنها با هاله ای از افسانه های عرفانی احاطه شده اند ، به عنوان مثال ، درباره موجودات دیگر جهان که در آنجا زندگی می کنند.

Image
Image

استاد کوهستان

طبق افسانه ها ، ارواح خاصی در کوه ها زندگی می کردند که به آنها ارواح کوهستانی می گفتند. آنها از اماکن محلی محافظت می کردند ، به افراد غریبه اجازه نمی دادند و گاهی به کسانی که در مشکل بودند کمک می کردند.

مطالب گسترده ای در مورد ارواح کوهستانی در سال 1923-1925 توسط محقق و فولکلور الکساندر Misurev جمع آوری شد. اساساً ، این داستان شامل کارگران سابق معادن طلا در گورنایا شوریا است. آنها گفتند که قبل از انقلاب ، استاد کوهستان حتی بیشتر از خدا در این قسمتها به یاد می آمد. و آنها فقط گفتند: "شما Gorny را مجازات خواهید کرد!"

بنابراین ، در سوت زدن غیرممکن بود. اگر کسی جرات می کرد ، برای مدت طولانی سوت از همه جا شنیده می شد. مخصوصاً شبها به تنهایی ترسناک بود.

یکبار کارگری به نام اوگارکوف مست شد و شروع کرد به اذیت کردن:

-هی گورنی بیا بجنگ!

سپس ، هنگامی که او با رفقایش از معادن راه می رفت ، ناگهان متوقف شد و شروع به تکان دادن مشت های خود کرد. به نظر می رسد که او با کسی که برای دیگران نامرئی است درگیر شده است … و سپس در برف آغشته به خون شروع به لرزیدن کرد ، انگار واقعاً کسی به او ضربه زده است. به نحوی ، با دعا ، به پادگان آنها رسیدیم. تمام شب قفل شد و از ترس تکان خورد. و اوگارکوف همه جا کتک خورد ، یک روز دراز کشید.

کارگر دیگری به نحوی به خانه آمد و بچه ها می گویند مرد سنگینی آمد و آنها را از وسط کلبه به گوشه ای رانده است. این کارگر درخواست کرد که محل دیگری برای زندگی به خانواده اش داده شود. اما حتی در آنجا "نجس" بود. عصرها در به خودی خود باز می شد. سگ به شدت پارس کرد. روزی مردی و همسرش تصمیم گرفتند بروند ببینند به چه کسی پارس می کند. آنها بیرون رفتند و با یک مهمان ناخوانده "به بلندی یک چوب" برخورد کردند. یادم نبود دویدم خونه …

سرپرست خانواده تصمیم گرفت که لازم است از گورنی راضی شود. من به محل تسویه حساب رفتم ، یک بطری الکل و یک کیسه تنباکو در آنجا گذاشتم و از استاد کوهستان خواستم عصبانی نشود. پس از سه روز ، همه چیز ناپدید شد و از آن زمان ، دیگر هیچ کس خانواده کارگر را اذیت نکرد.

زن مسنی به دیدار یکی از دخترانش رفت و گم شد. هوا تاریک شد و باران بارید. زن زیر صنوبر نشسته بود و از سرما می لرزید. به گفته او ، ناگهان از مرداب "مردی به بلندی یک سنگ با دو سر" بیرون آمد. گفتگوی زیر بین آنها انجام شد:

- تو ، زن ، نشستی؟

- نشسته

- می لرزید؟

- میلرزم.

- خوب ، تکان بده.

سپس مرد ناپدید شد و زن فقط صبح هنگام غروب توانست به خانه بازگردد. سه روز او می لرزید و از آن زمان می ترسید که به دیدار دخترانش برود.

در آندوبا ، کارگران یکبار صدای سرایدار را برای ناهار صدا کردند. بله ، بنا به دلایلی ، بسیار بلند غرش می کند. آنها بیرون رفتند - و هیچکس آنجا نبود. آنها به سرایدار گفتند - و او متوجه شد که گورنی تماس می گیرد ، دستور داد به او ودکا بپاشند.

معشوقه کوه مس

یکی دیگر از روحهای کوهستانی که به طور گسترده در فرهنگ عامه شناخته شده است ، معشوقه معروف کوه مس (مالاخیتنیتسا) است - تصویری افسانه ای از معشوقه کوه های اورال ، نگهبان سنگ ها و سنگ های قیمتی. او گاهی اوقات در قالب یک زن زیبا با داس و روبان هایی از مس ظریف ، با لباس ساخته شده از "مالاکیت ابریشم" و گاهی به شکل مارمولک در تاج ظاهر می شود.

معشوقه کوه مس روی تمبرهای پستی. روسیه ، 2004

Image
Image

این تصویر پس از انتشار توسط P. P. Bazhov مجموعه داستان "جعبه مالاکیت" محبوب شد.در داستان "گل سنگ" با معشوقه کوه مس ، استاد دانیلا با او ملاقات می کند و به او کمک می کند تا استعداد خود را آشکار کند. "مهماندار کوه مس" یکی از مشهورترین داستانهای نویسنده روسی پاول باژوف (1879 - 1950) است. این داستان برای اولین بار در سال 1936 منتشر شد. کوه مس نام معدن مس گومشکی در اورال است.

هنگام نوشتن قصه ها ، P. P Bazhov بر اساس افسانه های شفاهی است که در دوران کودکی خود از معدنچیان در 1892-1895 شنیده است. تصویر معشوقه کوه مس یا مالاخیتنیتسا در فولکلور معدن دارای گزینه های مختلفی است: ملکه کوه ، ونچ سنگی ، زن طلایی ، ونچ آزوفکا ، روح کوهستان ، پیر کوهستانی ، استاد کوهستان. همه این شخصیت های فولکلور حافظ ثروت منابع معدنی هستند.

مالاخیتنیتسا از افرادی که سنگ را در کوه ها استخراج می کنند ، که زیبایی سنگ را می بینند و از کار روی سنگ پشیمان نیستند ، حمایت می کند ، هنر مخفی خود را آموزش می دهد - به عنوان پنهان ترین ، پنهان ترین زیبایی "رهاسازی" سنگ. او حریص و بی رحم را مجازات می کند و سنگی ارزشمند را به سنگ زباله یا حتی بدن انسان را به سنگ تبدیل می کند.

در کوهها ، معشوقه چنین عمارتهایی دارد که شاید فانی ها در خواب هم نمی دیدند. اما مردی با اختیار خود نمی تواند به هیچ وجه وارد قصر زیرزمینی او شود. فقط در صورتی که معشوقه در را برای او باز کند. و او در هر غار ، در هر گودال ، در هر گونه آگهی درهایی دارد.

بسیاری از مردم دوست دارند او را بشناسند و از او دیدن کنند ، زیرا مهماندار چنین عادت دلپذیری دارد: به مهمانان هدیه می دهد - برخی با دانش جدید ، برخی با مهارت های جدید ، و برخی فقط با مشتی سنگ گرانبها. اما بهتر است برای این کار تلاش نکنیم. از آنجا که معشوقه ناپاک ترین نیرو است ، گاهی بدتر از دونده و مار ، - بی رحمانه و بی روح ، اما فقط فرمانروای کوه ها ، مانند هر خدای دوران قبل از مسیحیت.

Image
Image

و به هر حال ، برای هر چیزی که معشوقه کوه مس می دهد ، همیشه باید هزینه های گزافی پرداخت کنید: در بدبختی یا مرگ زودرس ، یا نوعی بیماری - جسمی یا روحی. اما زندگی آسانی برای کسانی وجود ندارد که معشوقه به آنها توجه کرده و از آنها استقبال کرده است. همانطور که در اورال می گویند:

"او اینجا است ، پس چه معشوقه ای از کوه مس! ملاقات با یک فرد لاغر غم انگیز است و برای یک فرد خوب شادی کافی نیست."

او دوست ندارد وقتی شخص دیگری در کوههایش فرمان می دهد ، فقط او حق دارد بدهد و بگیرد ، مجازات کند و عفو کند. و سنگ از او اطاعت می کند و زیر دستانش مانند آب جاری می شود: می تواند در اعماق زمین فرو رود یا به سطح خود بپاشد ، می تواند فردی را مانند یک کفن بپیچاند و مانند آن منجمد شود.

در سیبای ، قدیمی های معدن زیرزمینی داستان زیر را بیان کردند. یکی از معدنچیان به چهره رفت و در حالی که او در حال انجام سفارش بود ، ناگهان زنی ناآشنا به او نزدیک شد و به او گفت سریعتر به سراغ شریک زندگی اش برود ، حالش بد شد. معدنچی به طرفی که زن اشاره کرده بود دوید و ناگهان چند ثانیه پیش رانش زمین در محلی که او ایستاده بود رخ داد.

مرد که به طرف شریک خود می دوید ، دید که او با آرامش کار خود را انجام می دهد. و سپس به او فهماند که هیچ زنی در معدن وجود ندارد. سپس آنها گفتند که آن معشوقه کوه مس است.

سازندگان سیاره Phaethon

معلم ناتالیا کازیمیرسکایا از روستای کندوما ، منطقه کمروو است. در دوران کودکی ، مجسمه ای سنگی به ارتفاع شش متر با ویژگی های صورت تقریباً تراشیده روی دو پایه مکعبی کنار جاده نزدیک روستا ایستاده بود. این غول سنگی مرد کوهستانی نام داشت.

ناگهان ، سالها بعد ، کوهستان شروع به خواب ناتالیا کرد ، به او زنگ زد … یک شب قبل از خواب ، زن صدایی را شنید که انگار سنگریزه در حال سقوط است ، و پشت سر او صدایی شنید:

- منتظرت هستیم دختر.

به طرز عجیبی ، ناتالیا حتی از این امر شگفت زده نشد: پدربزرگش پیشگو بود و برای سربازانی که به جبهه می رفتند حرز می ساخت و مادربزرگش با دعا شفا می یافت. یک بار به خود ناتالیا گفته شد که او حامل هدیه شمن است.

کازیمیرسکایا توانست به جایی در تایگا برسد که کوه کوهستان بود. و دیواری را از بلوک های سنگی مستطیل شکل کشف کردم. یک در با صورت نیز وجود داشت. به نظر می رسد نوعی ساخت و ساز در زمان های قدیم در اینجا انجام شده است.

زن روی سنگی نشست و دچار حالت هوشیاری تغییریافته ای شد که در آن با زبانی خشونت آمیز با آن سازندگان قدیمی صحبت می کرد. آنها به او گفتند که آنها آسورا نامیده می شوند و از سیاره Phaeton به زمین آمده اند و از سیاره های تاریک فرار کرده اند.

بر روی زمین ، بیگانگان شروع به ساخت تاسیسات دفاعی کردند که انرژی منفی را منعکس می کردند. آسورها به ناتالیا گفتند که آنها غول هستند و در بین زمینیان فرزندان دارند. در نهایت ، طبق نظر آسورا ، تاریک آنها را در سیاره ما پیدا کرد. روح کسانی که با زن صحبت می کردند در تله سنگی ماندند.

با بستن چشمان ، کازیمیرسکایا "توپ درخشان" را دید که از روی او پرواز می کرد ، و صاعقه از نزدیکترین صخره شروع به برخورد کرد.

بعداً ناتالیا خواند که نژاد Asuras زمانی واقعاً روی زمین زندگی می کرد. آنها سه شهر ساختند که یکی از آنها آهن نام داشت. شاید ناتالیا فقط از خرابه های این شهر دیدن کرد؟

آسوراها - در هندوئیسم ، خدایان درجه پایین ، که گاهی اوقات دیو ، تایتان ، نیمه خدا ، ضد خدا ، غول نامیده می شوند

Image
Image

به هر حال ، در سال 2013 ، ساختاری مشابه در نزدیکی کوه کولوم در ارتفاع بیش از یک کیلومتر پیدا شد ، که اخیراً توسط هیئت اعزامی انجمن تحقیقاتی "Cosmopoisk" از آن بازدید کرد. این احتمال وجود دارد که همه اینها بقایای یک شهرک بزرگ باشند.

یکی از اعضای اعزام "Cosmopoisk" دیدی را درست در چادر دید - یک دختر با لباس سبک و یک مرد ، بی سر و صدا در امتداد راهرو رفتند. احتمالاً ، این یک سراب زمانی بوده است - فانتوم افرادی که زمانی در اینجا زندگی می کردند.

کوه روح روبزال

روبزال روح مشهور کوههای غول پیکر در سیلسیا و بوهمیا (سودتس) ، پادشاه زیرزمینی ، ارباب کوتوله ها ، یکی از شخصیت های اصلی در همه اساطیر آلمانی است.

روبزال شخصیت بد آب و هوا ، نگهدارنده گنجینه های زیرزمینی بود. دارایی های او 780 کیلومتر از زمین گسترده شد و در سطح او دارای یک منطقه جنگلی کوچک در کوهستان بوهمیا بود. در اینجا گاهی او را می توان در قالب یک پیرمرد ملاقات کرد ، از نظر جسمی می تواند هر تصویری را بگیرد: از مادربزرگ پیر گرفته تا خفاش یا وزغ ، یا می تواند غول پیکر شود.

Image
Image

ریوبتسال خوش اخلاق ، اما زود مزاج تلقی می شود. او به افراد خوب کمک می کند ، برای افراد شرور مشکل ایجاد می کند ، آنها را به بیراهه می کشاند و به ورطه می کشاند. اولین بار در افسانه ها و افسانه های آلمانی در قرن پانزدهم ظاهر شد. مجسمه 3.5 متری او ، تراشیده شده از یک تکه سنگ ، توسط یک مجسمه ساز ناشناس در قرن 15-16 ، در جنگلی در بالای کوه ، مدتها قبل از ساخت قلعه ای به همین نام در نزدیک آن ، تراشیده شده است. روبزاهل.

Image
Image

مانند زمانهای بت پرست قبلی ، مردم با گل به این بنای تاریخی می آیند و پس از انجام یک مراسم ساده ، آرزوی مخفیانه ای می کنند ، همانطور که از تمرینات قرن ها نشان می دهد ، اگر قلب و افکار شما پاک باشد ، مطمئناً برآورده می شود.

ریوبتسال قهرمان بسیاری از افسانه ها ، افسانه ها است ، کتابهایی در مورد او منتشر شده است ، فیلم ساخته شده است. روبزال می تواند بیماری های شما را درمان کند و هتل در زمینه انرژی خوب خود قرار دارد. امروزه بنای یادبود روبزال یک شی حفاظت شده تاریخی است که در پارک هتل واقع شده است.

معروف ترین قصه ها با ریشه شناسی نام "Rübezal" ، که در لغت به معنای "شمارش شلغم" است ، بازی می کند:

پادشاه پشیمان یک شاهزاده خانم واقعی را دزدید و او را به پادشاهی خود ، در زیر زمین برد. شاهزاده خانم آرزوی یکی را داشت ، دلش برای خانمهای دربارش ، سگهای محبوبش تنگ شده بود. ارباب رپ تصمیم گرفت او را دلداری دهد: او یک شلغم را به فلان خانم دربار تبدیل کرد ، دیگری را به دیگری تبدیل کرد ، همه را وادار کرد. از شلغم های کوچک من سگ درست کردم ، دقیقاً مانند آنها ، سگهای واقعی.

شاهزاده خانم خوشحال شد. اما شادی زیاد دوام نیاورد. سه روز بعد ، خانم های جوان شروع به خشک شدن و پژمردگی در برابر چشمان ما کردند. سگ ها بی حال شدند ، به طوری که آنها نمی توانند از بالش بلند شوند. پیری این سگ ، به طور غیرطبیعی سریع (فقط سه روز!) با این واقعیت توضیح داده شد که هم سگ ها و هم خانم های منتظر شلغم بودند.

سرابهای Ayyrtau

انواع سرابها در کوهها غیر معمول نیست. بنابراین ، در بالای کوه Ayyrtau ، در شرق قزاقستان ، برخی از گردشگران دچار توهمات عجیبی می شوند.به عنوان مثال ، آرسنی اسمیرنوف از نووسیبیرسک گفت که زمین در اطراف رشته کوه ناگهان مانند امواج دریا شروع به تکان خوردن کرد.

Ayyrtau

Image
Image

مسافران دیگر گفتند که در چین های صخره ها چهره هایی با چشمانی درخشان مشاهده کردند. و برخی از مردم صدای غرش مبهم و ضرباتی را شنیدند که از اعماق کوه ها بیرون می آمد.

طبق یک نسخه ، رشته کوه Ayyrtau قطعات یک دنباله دار است که زمانی با زمین برخورد کرده است. در واقع ، سنگ هایی که این کوه ها را تشکیل می دهند دارای رنگ مشکی غنی غیرمعمولی هستند و با منظره اطراف متناسب نیستند.

نوزاد گریه می کند

داستانهای وحشتناک تری نیز وجود دارد. در اواخر دهه 60 قرن گذشته ، یک پاییز سه کوهنورد پیاده روی به یکی از قله های قفقاز را ترتیب دادند. آنها از بدی آب و هوا خجالت نمی کشیدند - باد و برف و باران … تا عصر ، گردشگران با رسیدن به پای کوه ، چادر برپا کردند ، شام خوردند و قرار بود شب را بگذرانند.

ناگهان هر سه صدای عجیبی از بیرون چادر شنیدند. شکی وجود نداشت: این بچه گریه می کرد. یکی از مسافران تصمیم گرفت از چادر خارج شود و بررسی کند - اگر واقعاً کسی آنجا باشد چه؟

گردشگران باقی مانده در انتظار دوست خود بیهوده بودند - او برنگشت. سپس کوهنورد دوم در جستجوی رفتگان رفت. در تمام این مدت ، گریه کودکان متوقف نشد.

پس از اینکه گروه به مدت دو روز با هم تماس نگرفتند ، یک گروه نجات سازماندهی شد. امدادگران چادر پوشیده از برف را پیدا کردند که در آن تنها یک نفر بود. او کاملاً خاکستری بود ، به هیچ وجه شبیه آن مرد چند روز پیش نبود … علاوه بر این ، به نظر می رسد که ذهنش از کنترل خارج شده است.

- گریه می کند ، مدام گریه می کند! - نگون بخت را تکرار کرد.

اجساد دو تن از همرزمانش در 100 متری چادر پیدا شد. هر دو در برف یخ زده بودند. و هر دو چهره با وحشت وحشتناک تحریف شدند …

بازمانده به دلیل شوک عصبی شدید با تشخیص اختلال روانی به بیمارستان روانپزشکی فرستاده شد. و قدیمی های محلی بلافاصله این افسانه را به خاطر می آورند که گاهی اوقات در هوای بد شدید در کوه ها گریه کودکان دلخراش به گوش می رسد و وای بر کسانی که آن را می شنوند!

دختری روی صخره

آنها می گویند اگر شخصی در کوه ها مرد ، روح او محکوم به سرگردان در مکان های مرگ است. در هر صورت ، ارواح در ارتفاعات اغلب ظاهر می شوند.

کمتر از یک سال پیش ، در reddit.com ، کاربری با نام مستعار SlicedUpBeef تصویری را که پسر عمویش در منطقه قله Dundas (همیلتون ، کانادا) گرفته بود ، منتشر کرد. این عکس شکل مبهمی از یک دختر لاغر و بلند با موهای تیره ، لباس شلوار مشکی و ژاکت سفید را نشان می دهد که روی شیب تند ایستاده است.

Image
Image

واقعیت این است که این مکان عملاً برای انسان غیرقابل دسترسی است و به سختی کسی می تواند آنقدر آرام در آنجا بایستد. به هر حال ، نویسنده تصویر در آن لحظه از دوست خود عکاسی می کرد و متوجه هیچ دختری نشد …

به احتمال زیاد ، طبق گفته SlicedUpBeef ، دوربین شبح دختری را که در اینجا خودکشی کرده است ثبت کرده است. شهرت Dundas اوج خودکشی است - حداقل دو بار در سال ، کسی از اینجا می پرد. و از آنجا که کوه به اندازه کافی بلند است ، هیچ فرصتی برای زنده ماندن وجود ندارد.

با این حال ، شک گرایان معتقدند که بسیاری از پدیده های "ماوراء طبیعی" ناشی از ناهنجاری های مختلف الکترومغناطیسی ، صوتی و دیگر ناهنجاری های طبیعی کوهستان است که بر روان انسان تأثیر می گذارد. اگرچه ، آیا می توانیم همه چیز را به صورت منطقی توضیح دهیم؟

توصیه شده: