2024 نویسنده: Adelina Croftoon | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 02:09
این داستان عجیب در کتابی توسط یوفولوژیست آمریکایی دیوید بوئر بیان شد. اتفاقی برای یک سرباز جوان سالم افتاد که باعث مشکلاتی در حافظه و رفتار او شد و سپس او به طور کلی ناپدید شد
28 فوریه 1959 درجه یک خصوصی جری ایروین به پایگاه نظامی خود فورت بلیس در ال پاسو ، تگزاس بازگشت. قبل از آن ، او یک ماه در تعطیلات بود و در خانه خود در آیداهو مشغول تعطیلات بود.
جری در حال رانندگی در جنوب یوتا ، در نزدیکی سیدر سیتی بود ، هنگامی که در آسمان تاریک شب برق درخشانی را دید و سپس یک جسم متحرک درخشان را دید.
نور این جسم به قدری قوی بود که به طرز درخشانی تمام چشم انداز بیابان را در محدوده جاده روشن کرد. جری متعجب ایستاد و از ماشین پیاده شد تا شی را بررسی کند.
او او را زیر نظر داشت تا جایی که جسم کم پرواز در پشت خط الراس ناپدید شد و بسیار نگران بود زیرا به نظر می رسید که هواپیمایی آسیب دیده در حال سقوط است.
سپس جری وظیفه شناس تصمیم گرفت از خط الراس عبور کرده و ببیند چه چیزی در آنجا وجود دارد ، و قبل از آن یادداشتی نوشت "من برای بررسی احتمال سقوط هواپیما ، لطفاً با پلیس تماس بگیرید" ، که آن را روی فرمان گذاشت. سپس از ماشین پیاده شد و به سمت یال رفت.
نیم ساعت گذشت تا ماشین دیگری در جاده ظاهر شد و راننده آن با دیدن ماشین خالی جری در کنار جاده ترمز کرد. پس از خواندن یادداشت ، راننده این اتومبیل به سمت سیدر سیتی حرکت کرد و یادداشت را به کلانتری تحویل داد ، که بلافاصله به محل حادثه سقوط هواپیما رفت.
کلانتر به همراه معاونانش تمام اطراف را در کنار ماشین رها شده جری ایروین جستجو کردند ، اما هیچکس چیز غیرعادی پیدا نکرد ، چه برسد به هواپیمای سقوط شده ادعایی. اما آنها جسد خود جری را پیدا کردند که در بین سنگهای بیابانی پشت خط الراس کاملاً روی زمین از بین رفته بود.
جری به بیمارستانهای سیدر سیتی منتقل شد و در آنجا به سرعت مورد معاینه قرار گرفت و هیچ زخمی بر بدن او مشاهده نشد. در همان زمان ، جری همچنان در وضعیتی غیرقابل درک بود ، شبیه به یک خواب عمیق. گاهی اوقات چیزی را به صدا در می آورد که شبیه "ژاکت روی بوته" بود ، اما به نظر می رسید نوعی مزخرف است.
تا صبح روز بعد بود که جری به هوش آمد و اولین کاری که کرد این بود که پرسید آیا از سانحه هواپیما بازمانده ای وجود دارد یا خیر. پزشکان به او گفتند که هیچ سانحه هوایی در آنجا رخ نداده است و این باعث جری بسیار شگفت زده شد. سپس دوباره در مورد ژاکت صحبت کرد و معلوم شد که او درخواست می کند که ژاکت نظامی یکدستش به او بازگردانده شود. با این حال ، جری بدون کاپشن ، فقط در شلوار و تی شرت پیدا شد و هیچ کس نمی دانست کت او کجاست.
سپس جری شروع به گفتن کرد که بعد از اینکه ماشین خود را به سمت خط الراس ترک کرد هیچ اتفاقی برایش نمی افتد. علاوه بر این ، او به یاد نمی آورد که چگونه در جایی که او پیدا شده بود به پایان رسید.
جری چند روز دیگر را در بیمارستان برای مشاهده گذراند ، و سپس به او گفتند که او فقط دچار نوعی هیستری شده است و زمان آن رسیده است که به کار خود بپردازد. جری بیمارستان را ترک کرد و سرانجام خود را به پایگاه خود رساند.
اما طی چند روز آینده ، او دچار مشکلات سلامتی نامفهومی شد. او چندین بار بیهوش شد. از جمله یک بار او روی زمین افتاد و بلافاصله دوباره در همان خواب عمیق به خواب رفت.
فرمان او را برای معاینه فیزیکی و سپس برای انجام آزمایشات روانی بیشتر فرستاد.این اتفاق بعد از دومین غش رخ داد ، پس از آن او به خواب رفت و وقتی بیدار شد ، ابتدا فکر کرد که دوباره 28 فوریه است و بلافاصله دوباره در مورد بازماندگان سقوط هواپیما پرسید.
با وجود این واقعیت که کادر پزشکی به او گفتند که دو هفته از آن حادثه می گذرد ، جری این را باور نکرد و او یک هفته دیگر تحت نظارت دقیق پزشکان قرار گرفت ، در طی آن سرانجام به نوعی به یاد آورد که پس از 28 فوریه و سایر رویدادها به
در پایان ، او آزاد شد و تصمیم گرفت که حال او خوب است. اما جری خوب نبود ، او از تمایل شدید به بازگشت به محلی در بیابان جایی که ماشین خود را رها کرده بود و دوباره از روی خط الراس عبور می کرد ، عذاب می داد.
روزی آرزو بسیار قوی شد. که داوطلبانه پایگاه را ترک کرد و دوباره به آن جاده رفت. او ماشین را در همان مکان رها کرد و به سمت خط الراس رفت و به زودی به بوته ای رفت که کت نظامی اش روی آن آویزان بود. عجیب است که این مکان قبلاً توسط کلانتر و نوکرانش با دقت مورد بررسی قرار گرفته است ، اما به دلایلی آنها توجهی نکرده اند.
و در جیب کتش ، جری مداد خود را پیدا کرد که یادداشت دیگری دور آن پیچیده شده بود. به دلایلی ، جری آن را نخواند ، در عوض ، تسلیم یک انگیزه ناگهانی ، او فوراً یادداشت را با فندک سوزاند. فقط پس از آن به نظر می رسید که از هیپنوتیزم بیدار شده است و متوجه شده است که بدون مجوز واحد را ترک کرده است و به خاطر آن مجازات خواهد شد.
جری به پایگاه بازگشت ، جایی که او را جابجا کردند و به شغلی کمتر معتبر منتقل کردند. در عین حال ، او هنوز احساس می کرد که چیزی در حافظه او گم شده است و از این بابت عذاب می کشد.
وقتی روزی ناگهان به محل کار خود نیامد و هیچ یک از سربازان دیگر نمی دانستند کجاست ، همه چیز حتی عجیب تر و ترسناک تر شد. جری ناپدید شد و جستجوی او هیچ نتیجه ای نداشت. به نظر می رسید که او از روی زمین محو شده است.
یک ماه گذشت و جری هنوز در لیست افراد مفقودالاثر قرار داشت ، داستان او به نوعی به مطبوعات درز کرد و چشم متخصصان یوفولوژیست را به خود جلب کرد. در سالهای بعد ، آنها بارها و بارها سعی کردند این مجموعه عجیب و غریب از رویدادها را باز کنند و بفهمند چه اتفاقی برای جری ایروین افتاده است.
یکی از کاشفان ، دیوید بوئر ، به نوعی موفق شد در مسیر جری قرار بگیرد. در کتاب خود "The Non -Returner - The Jerry Irwin Story: A Udnapped UFO or a Secret Operation؟" (بدون بازگشت - داستان گری ایروین - آدم ربایی بشقاب پرنده یا عملیات مخفی؟) او توضیح داد که در واقع جری قبل از اینکه ارتش او را پیدا کند به جنگل رفت ، جایی که مدتی در آنجا به عنوان وحشی زندگی می کرد.
در همان زمان ، جری عملاً هیچ چیز را از آنچه در سال 1959 برای او اتفاق افتاد به خاطر نمی آورد. پس از آن ، فرماندهی نظامی فوراً جری ایروین را به پایگاهی در آلمان منتقل کرد.
جزئیات جالب این است که با وجود مشکلات حافظه و رفتار ، وی از خدمت برکنار نشد ، اما همچنان در پایگاه نظامی نگهداری می شد. این احتمال وجود دارد که جری به طور مخفیانه زیر نظر گرفته شود و "برای خودش" نگه داشته شود ، حداقل بوئر از آن مطمئن بود.
او همچنین اطلاعاتی پیدا کرد که در آلمان جری همچنان لحظات عجیب خاموشی را دنبال می کرد ، و پس از آنکه آثار ایروین به پایگاه مخفی اتریش اعزام شد ، آثار آن کاملا از بین رفت. پس از آن ، اروین قطعا دیگر هرگز زنده یا مرده دیده نشد.
توصیه شده:
ناپدید شدن عجیب و بازگشت عجیب دختر 8 ساله کاترین ون آرست
در آرکانزاس ، نزدیک وست فورک ، یک پارک دولتی با نام شیوا "دنیل شیطان" وجود دارد. این 2500 هکتار جنگل است که سالانه گردشگران زیادی را به خود جذب می کند. مردم برای پیک نیک به اینجا می آیند ، مسیرهایی برای دوچرخه سواری کوهستانی ، مسیرهایی برای اسب سواری وجود دارد ، غارهای کوچک زیادی در ماسه سنگ ، صخره های زیبا ، دره ها و صخره های سنگی وجود دارد. در سال 1946 ، خانواده ون آرست با فرزندان متعدد برای استراحت در یک روز مرخصی به اینجا آمدند. پوک
در کوتامیش ، یک بشقاب پرنده به ناپدید شدن یک ماهیگیر نسبت داده می شود
در ماه نوامبر ، دو نفر از ساکنان لیسوا - سرگئی میاسنیکوف و الکسی لاگینوف - در روستای کوتامیش به ماهیگیری رفتند. مشخص است که این مکان مورد علاقه بسیاری از علاقه مندان به ماهیگیری در قلمرو پرم است. بنابراین برای Lysvenians در این مکان ها در جنگل ، کلبه هایی ساخته شد که می توانستند در آن شب بمانند. با استراحت در طبیعت ، دوستان در شامگاه 11 نوامبر تصمیم گرفتند تا از ماهیگیران دیگر خود دیدن کنند. در راه ، آنها از هم جدا شدند: یکی به دیدار برخی رفت و دیگری به دیگران. اول برمی گردد
وارد توالت شدم و ناپدید شدم. ناپدید شدن عجیب استفان کلارک
ناپدید شدن استیون کلارک بریتانیایی یکی از عجیب ترین موارد مفقود شدن افراد در انگلستان است و به دلایلی در مطبوعات بسیار ضعیف گزارش شد. با این حال ، امروز ، 16 سپتامبر 2020 ، این پرونده دوباره صفحات همه روزنامه های انگلیسی را در بر گرفت ، زیرا دو نفر از غیر منتظره ترین مظنونان این پرونده ناگهان دستگیر شدند. و حالا درباره همه چیز به ترتیب. در پایان دسامبر 1992 ، استفان کلارک 23 ساله و والدینش ، دوریس و چارلز کلارک ، برای استراحت در ساحل شهر خود رفتند
ناپدید شدن عجیب کریستوفر تامپکینز ، که تقریباً در جلوی چشم همکارانش ناپدید شد
برای نقشه بردار 20 ساله کریستوفر تامپکینز از الرسلی ، جورجیا ، 25 ژانویه 2002 ، مانند هر روز کاری عادی شروع شد. او صبح زود بیدار شد ، صبحانه خورد ، از مادرش خداحافظی کرد و به سر کار رفت (اخبار ماوراءالطبیعه - paranormal-news.ru). در آن روز ، کریستوفر و چهار همکار دیگرش در گروهش باید یک منطقه جنگلی را در بزرگراه 85 علامت گذاری می کردند. هنگامی که آنها به آنجا می رفتند ، در یک خط مستقیم ، با فاصله 15 متری راه می رفتند. تامپکینز
او از ترس فرار کرد و ناپدید شد: ناپدید شدن عجیب در جنگل آیداهو در سال
در سن 26 سالگی ، ترنس شمل وودز جونیور از Capitol Heights ، مریلند ، پیش از این به عنوان کارگردان فیلم های تلویزیونی وقت داشت. وودز با تحصیلات خوب در انگلستان ، روی فیلمبرداری مستندهای حیات وحش در ترکیه و آلاسکا کار کرد. در سال 2018 ، وودز قراردادی با استودیوی انگلیسی Raw TV امضا کرد که بیشتر برای فیلمبرداری نمایش واقعی "کشف طلاج" شناخته می شود. در اکتبر همان سال ، وودز برای تیراندازی به قلب ایالت آیداهو آمریکا اعزام شد