دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در محیط داخلی شد

فهرست مطالب:

تصویری: دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در محیط داخلی شد

تصویری: دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در محیط داخلی شد
تصویری: باران شدید طوفانی 2024, مارس
دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در محیط داخلی شد
دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در محیط داخلی شد
Anonim
دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در داخل خانه شد - باران ، آب
دونالد دکر: مردی که باعث بارش باران در داخل خانه شد - باران ، آب

بسیاری از پدیده های مرموز در جهان وجود دارد که علم مدرن نمی تواند آنها را توضیح دهد. از جمله آنها پدیده است دونالد دکر … این مرد آمریکایی باران می بارید! البته جادوگران و شمن های قبایل مختلف آفریقایی می توانند با کمک مراسم جادویی همین کار را انجام دهند. اما ترفند این است که دانی باعث باران باران شد داخل فضاهای بسته و ، به طور معمول ، برخلاف میل آنها.

وقایع توصیف شده در سال 1983 روی داد.

روح آن مرحوم

تصویر
تصویر

دونی دکر در شهر کوچک استراسبورگ ، پنسیلوانیا به دنیا آمد و بزرگ شد. او پدرش را به خاطر نمی آورد - به محض تولد نوزاد خانواده اش را ترک کرد.

دونی و مادرش در خانه پدربزرگش زندگی می کردند ، مردی سخت گیر و سلطه جو که نه تنها از دخترش ، بلکه از کل محله می ترسید.

اعتقاد بر این بود که او با ارواح شیطانی سر و کار دارد و به راحتی می تواند با هر کسی که خشم خود را تحریک کند ، کار ناخوشایندی انجام دهد. مادر واقعاً به تربیت پسرش اهمیت نمی داد و عشق زیادی به او نداشت.

دونی هیچ احساس جالبی نسبت به مادر یا پدربزرگش نداشت و سعی می کرد بیشتر وقت خود را در خیابانهای استراسبورگ بگذراند. با کمال تعجب ، او در نهایت با شرکت بدی درگیر شد و این باعث شد که دانی برای سرقت به پایگاه اسکله برسد. دکر محکوم به زندان کوتاه مدت شد.

در این زمان ، پدربزرگش فوت کرد و دونالد چند روز در مراسم تشییع از زندان آزاد شد. واضح است که آن مرد بدون هیچ دردی خبر مرگ پدربزرگ مورد علاقه اش را گرفت و در قبرستان به سختی توانست نگاه غم انگیزی را حفظ کند.

اما ناگهان دانی احساس بدی پیدا کرد: به نظر می رسید که سرش توسط حلقه آهنی خرد شده است و این احساس وجود داشت که نیرویی از دنیای دیگر به مغز او نفوذ کرده و با صدای پدربزرگش شروع به زمزمه تهدیدهایی برای دکر کرده است. بعدها دونی فهمید که روح تازه متوفی است که در او نفوذ کرده است.

پایان نور در خانه کیفرز

آن پسر کاملاً غیرقابل تحمل شد و بدون انتظار برای اتمام مراسم تدفین ، قبرستان را ترک کرد. اما از آنجا که مادرش از پسرش دزد برای عبور از آستانه خانه اش منع کرد ، دونی به سراغ دوستان خانواده ، باب و جنی کیفر رفت.

آنها از میزبانی یک زندانی نمی ترسیدند ، زیرا او را از کودکی می شناختند و او را پسر خوبی می دانستند ، فقط کمی در مسیر واقعی گم شده بود. بعد از یک شام دلپذیر ، همه در اتاق نشیمن نشسته بودند تا تلویزیون تماشا کنند. یک بطری ویسکی ظاهر شد. و شیطان جنی را کشید تا چند کلمه تسلیت بگوید! در همان زمان ، او متوفی را تقریباً یک قدیس توصیف کرد.

سپس دونالد احساس سردی سردی در ستون فقرات خود کرد. اتاق هم سردتر شد. سپس آن مرد شروع به تشنج کرد ، بدن او در یک قوس خم شد ، کف در گوشه دهانش ظاهر شد و چشمهایش برق زد. و سپس غیرقابل تصور اتفاق افتاد: آب از سقف شروع به چکیدن کرد ، قطرات قوی تر شدند و به یک آبشار واقعی تبدیل شدند.

جت ها نیز از دیوارهای اتاق می کوبند. اما این آب از کجا آمده است؟ خانه یک طبقه است ، هیچ لوله آب از سقف عبور نمی کند. باران؟ اما سقف در نظم کامل است ، علاوه بر این ، ماه فوریه در خارج است ، دمای انجماد.

تصویر
تصویر

دکر باعث ایجاد جریان آب روی دیوار می شود. عکس سال 1983

با این وجود ، باب به اتاق زیر شیروانی رفت و مطمئن شد که همه چیز در آنجا خشک است ، بدون سیل. سپس با صاحب خانه ، آقای ران وان تماس گرفت. او مدت کوتاهی پس از تماس با همسرش رومن به آنجا رسید. مالک که از دیدن آن شوکه شده بود ، با پلیس تماس گرفت و امیدوار بود که آنها در درک دلایل این پدیده عجیب کمک کنند.

دو افسر پلیس به زودی در محل حاضر شدند ، جان بوگن و ریچارد والبرت. در آن زمان ، قطرات سقف متوقف شده بود ، اما جت های آب شروع به پرواز افقی ، از دیوار به دیوار ، با سرعت بالا کردند.

تمام اتاق در مه مداوم بود. در یک چشم بر هم زدن ، پلیس به پوست آغشته شده بود. آنها در وسط اتاق ایستاده بودند و از تعجب چشمک می زدند. پس از به هوش آمدن ، پلیس از همسر کیفر و دونی ، که کمی بهبود یافته بودند ، دعوت کرد تا از خانه خارج شوند و منتظر نتایج تحقیقات در یک پیتزا فروشی باشند.

با تغییر لباسهای خشک در اتاقهای مجاور ، جایی که هیچ نشانه ای از سیل در آنها دیده نمی شد ، این سه نفر به تأسیسات آن طرف خیابان نقل مکان کردند. رون با پلیس می ماند تا بفهمد در خانه اش چه خبر است.

به محض خروج دونالد از خانه ، باران مرموز متوقف شد و دمای اتاق نشیمن به تدریج شروع به افزایش کرد.

باران در پیتزا فروشی

به محض نشستن باب ، جنی و دونالد روی میز ، دومی تشنج جدیدی را آغاز کرد. و در اینجا همان اتفاق رخ داد: آب از سقف ریخت. سپس باب متوجه شد که مقصر واقعی حادثه در خانه آنها کیست. او با عجله به سراغ صاحب پیتزا فروشی پم اسکروفانو رفت و تا آنجا که می توانست وضعیت را توضیح داد.

پم با نگاه به چشمان براق دونی متوجه شد که موضوع نجس است. او صلیب آویزان شده به دیوار را در صندوق پول برداشت و آن را در دست فرد مبتلا گذاشت. در محل تماس با فلز ، پوست دود کرده و زغال شده بود ، دکر با فریاد درد مصلوب را کنار گذاشت و به خود آمد.

سپس پم با قاطعیت به بازدیدکنندگان خطرناک دستور داد از اتاق خارج شوند. آنها رفتند و باران در اتاق بلافاصله متوقف شد.

رئیس پلیس خیس

در بازگشت به خانه ، همسران کیفر و دونالد تنها رون و همسرش را در اتاق نشیمن پیدا کردند - پلیس قبلاً به ایستگاه رفته بود. اتاق کاملاً خشک شده بود - اثری از حادثه اخیر نبود. با این وجود ، رومیان با انتقاد از دونالد ، او را متهم به هیپنوتیزم و کلاهبرداری کرد.

و سپس آن مرد دوباره "zakolbasas". لیوان ها ، چنگال ها ، بشقاب ها از میز در اتاق نشیمن پرواز کردند ، یک میز سرو به هوا بلند شد و قابلمه ها و تابه ها در آشپزخانه مجاور تکان خوردند. بدن دونالد چند سانتیمتر از زمین بلند شد و نیرویی ناشناخته شروع به پرتاب کردن او به داخل اتاق کرد و به دیوارها برخورد کرد. متعاقباً علائم سه پنجه عظیم بر روی گردن دکر پیدا شد.

تصویر
تصویر

مقاله ای در روزنامه محلی در مورد بررسی حوادث عجیب در استراسبورگ

مالکان وحشت زده دوباره با پلیس تماس گرفتند. این بار آنها به رهبری فرمانده پلیس جان رانل وارد شدند. به محض ورود به اتاق نشیمن ، جریان تنگ آب از دیوار روی او افتاد ، گویی از توپ. پس از آن ، پلیس با عجله به عقب نشینی پرداخت و گفت که این کار مربوط به لوله کشی است و نه پلیس ، که باید با این موضوع برخورد کند.

تلاش برای جن گیری

علی رغم همه چیز ، کیفرها دونالد را که از آنچه اتفاق افتاده بود ترسیده بودند و نمی فهمیدند قضیه چیست ، ترک کردند تا شب را بگذرانند. شب بدون حادثه گذشت. و روز بعد ، یک کشیش از کلیسای انجیلی آمد. او توسط ران وانگ برای جن گیری احضار شد ، زیرا او معتقد بود که دونالد توسط شیطان تسخیر شده است.

به محض اینکه واعظ شروع به سخنرانی کرد ، اتاق دوباره سرد شد و باران شروع به باریدن کرد. دونالد ، با دندان قروچه و نفرین های عصبانی ، روی زمین تکان خورد. با ادامه مراسم کشیش ، باران فروکش کرد و به قطره تبدیل شد و سپس آب به طور کامل ناپدید شد ، اگرچه سرما همچنان باقی ماند. و دونالد در حال بهتر شدن بود. به نظر می رسد دیو او را از چنگال وحشتناکش رها کرده است.

روزهای بعد ، در حالی که دانی در حال بازدید از کیفرز بود ، بدون هیچ حادثه ای گذشت.

معجزه در زندان

تی

تصویر
تصویر

در این بین ، تعطیلات دکر به پایان رسید و او مجبور شد به زندان بازگردد.

زندانیان با شنیدن خبر این حادثه شگفت انگیز ، از وی خواستند تا Donnie را در سلول باران کند. در پایان ، دونالد تسلیم شد ، متمرکز شد - و آب شروع به خروج از دیواره های سلول کرد.

زندانیان شروع به صحبت کردند. نگهبانان با سر و صدا دویدند. آنها دکر را به پاشیدن آب از سینک روی دیوار متهم کردند و شروع به ضرب و شتم کردند.بیهوده ، او و دیگر زندانیان سعی کردند توضیح دهند که دونالد این ترفند را فقط با اراده خود انجام داد - به آنها گوش داده نشد. دکر به سلول مجازات پرتاب شد.

سپس یکی از مقامات زندان ، ستوان دیوید کیلهولد ، با شنیدن توانایی های شگفت انگیز زندانی ، به او دستور داد در دفتر کارش باران ببارد. و چی؟ ستوان با آرامش روی میز نشسته بود که ناگهان ابری مه آلود او را فرا گرفت. به زودی نگهبان قانون غرق شد.

پس از آن ، ستوان کینولد یک کشیش کاتولیک ، کشیش ویلیام بلکبرن را فرا خواند. بدیهی است ، او یک جن گیر پیچیده تر از یک کشیش از کلیسای انجیلی بود ، زیرا دونالد دکر پس از انجام یک مراسم که طی آن باران می بارید و اجسام پرواز می کردند ، به آرامش و آرامش دست یافت.

پس از خروج از زندان ، دونی به عنوان آشپز در یک رستوران مشغول به کار شد. هیچ چیز دیگری در مورد او مشخص نیست. آیا او هدیه عجیب و غیر منتظره خود را حفظ کرده است ، آیا هنوز مردی است که باران می باراند؟ خدا می داند.

توصیه شده: